به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است
حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی
با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد
چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها
خرده فرمایش-فرمانی که از فرمانده ی نالایق و کوچک تر صادر شود-دستور بی جا
برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن
دزد سر گردنه-کاسب نادرست و گران فروش
رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن
آسمانجل(ندار، بیچیز، کسی که رواندازش آسمان است)
دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس
پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن
بغل پر کن-دختر یا زن چاق
چپ رو-تند رو
بار سرکه- ترش ابرو
چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان
آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر
اسب چپ با همدیگر بستن-با هم کینه و دشمنی داشتن
رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان
باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن
چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند
راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد
خیط شدن-نگا. خیت شدن
تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی
دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن
خیط کاشتن-خطا کردن
ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن
خِرخِره-حلق-حلقوم
پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال
پیاله فروش-میخانه چی
زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن
دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر
خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند
از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)
پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن
جون جونی-نگا. جان جانی
خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن
بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود
ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب
ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)
چس نفسی-پر حرفی-روده درازی
خمیازه کشیدن-دهن دره کردن
از دهان گندهتر حرف زدن(گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست)
چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن
از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)
حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن
از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)
تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن
خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست
آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)
در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه میگویند (یعنی میشنوم)
دور از شما ب-لانسبت
دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن
چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن
پاورچین-آرام و بی صدا راه رفتن
این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.
پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود
دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی
جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال
جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر
خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی
آشیخ روباه(آبزیرکاه، مکار)
دزدی گرگی-دله دزدی
با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن
رنگ-حیله-نقشه-تدبیر
تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن
رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن
چادر سر کردن-چادر پوشیدن
اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)
از پشت کوه آمدن(بیخبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)
دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن
حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای
زیر خاکی-آن چه که از زیر حاک بیرون آید
ختم شدن-پایان گرفتن
چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن
خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه
ابریشم(زن نوازنده، مطرب)
دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت
چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن
دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن
اوقاتتلخی(ترشرویی، عصبانیت)
آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)
این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)
زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن
خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع
استکانی زدن-میخوارگی اندکی کردن
جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی
جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند
از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، بهکلی زیر چیزی زدن)
فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی
پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است
خونسرد-آرام-بی خیال
راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد
پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن
آدم استخواندار-کسی که اراده و پشتکار دارد
حرف خود را به کرسی نشاندن-نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن
خدا به رد-در پناه خدا
بر ملا شدن-آشکار گشتن
برچسب زدن-تهمت زدن
جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید
آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن
پیسی-بد رفتاری-آزار
حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن
آب نخوردن(درنگ نکردن)
آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)
امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)
دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر
زلف-موهای جلو سر و بناگوش
دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم
پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن
دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده
رد پا-جای پا-اثر
دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها
جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری
جفتک زن-لگد زن
خشت مال-دروغ گو-لاف زن
تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن
دوام کردن-دوام آوردن
دست من و دامن تو-دستم به دامنت
از بیکاری مگس پراندن-بیکار و بدون سرگرمی ماندن
دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن
آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن
اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)
زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن
حرف نشنو-خیره سر و یکدنده
تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص
رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن
بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر
آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو
برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن
از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز
پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن
به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن
آتشخوار-ظالم-حرامخوار
به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است
حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر
تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت
از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند
چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک
پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است
دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن
چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجهی جایی کردن)
خورده برده-ملاخظه و پروا
دور و بر-اطراف-پیرامون
ابرو پاچهبزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)
چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان
چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف
حرف انداختن-در سخن کسی دویدن
آلت فعل-وسیلهی انجام کار
رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن
خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن
به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن
دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی
جن بو داده-نوعی دشنام است
دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار
چس محل کردن-بی اعتنایی کردن
بی سر و پا-پست-فرومایه
زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه
اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود
دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن
اُرُسی-کفش
جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است
پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن
دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر
آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)
آواز دادن-خواستن
خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن
راحت کردن-کشتن
در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن
دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی
انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن
پلیتیک زدن-سیاست به کار بردن
خاطرجمع شدن-مطمئن شدن
ریش توپی-ریش تپه
چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن
زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه
دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد
تنگ بودن وقت-دیر شدن
خودرنگ-دارای رنگ طبیعی
پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو
چشم دریده-خیره-درآمده
اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده
جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد
آدم ششدرچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش
پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست
برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن
بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی
پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا
جمع کردن-گرد آوردن
دارا-ثروتمند
جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد
برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن
پر و بال-امکان-فرصت
جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند
آدم-نوکر
خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن
جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی
خواب و بیداری-در حالت بین بیداری و خواب
چرت زدن-گرفتار غلبه ی خواب بودن
تو دوزی-دوختن از درون
ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد
پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار
بی اُرس و پرس-بی مقدمه
تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است
خواب و بیداری-در حالت بین بیداری و خواب
حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار
آتشخوار(ظالم، حرامخوار)
تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن
تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن
حساب سوخته-بدهی قدیمی
انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)
خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن
اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)
ته کیسه-آن چه که پس از دادن خرج ها در ته جیب و کیسه به جا می ماند
داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن
ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش
خنک کردن-سرد کردن
پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست
پا پس کشیدن-عقب کشیدن
توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن
تمام و کمال-کامل-به تمامی
خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری
حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن
جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن
تبانی کردن-پنهانی پیمان بستن-ساخت و پاخت
رودربایستی داشتن-ملاحظه کردن-پروا داشتن
زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند
توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود
بغل دست-کنار دست-پهلوی دست
آغاپنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبهای
دال به دال-پشت سر هم
حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن
خوشایند-مطبوع-پسندیده
استخوانبندی(درست کردن انگاره و طرح)
پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن
داماد-مرد تازه زن گرفته
دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن
آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)
آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال
خون کسی از خون دیگری رنگین تر بودن-همسان و هم ارز نبودن-کسی بر کسی ترجیح داشتن
خوش حرکت-خوش رفتار-طناز
اوا خواهر(مرد زننما، مردی که علائق زنانه دارد)
پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن
خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد
چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد
زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید
ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن
چول-بیابان
از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بیحوصله شدن)
دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن
بی فکر-لاابالی-بی قید
داو-نوبت بازی
زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند
دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار
ابرو فراخی(خوشدلی، گشادهرویی)
خیس شدن-تر شدن
دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن
آتو-بهانه-دستاویز-نقطهضعف
بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن
پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن
آمدن(آغاز به کاری کردن)
پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن
افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن
آتش بیباد-ظلم-می
کسی را اذیت و آزار کردن
دوا قرمز-پرمنگنات
حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله
تلمبار- تل انبار
پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است
باجی-خواهر-زن ناشناس
خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن
حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن
خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن
بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست
زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال
خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن
خاک تو سری-مصیبت زدگی-گرفتاری-بدبختی
از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)
جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن
راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار
خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند
دیر فهم-کند ذهن-کودن
دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن
چسی در کردن-نگا. چسی آمدن
پا سوز-عاشق شیفته
حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن
استخوانفروش(ستایشگر آبا و اجداد)
در بردن-بیرون بردن-گذراندن
آکله فرنگی(سیفلیس)
حبف و میل-ریخت و پاش
داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن
دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی
آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدتها تصادفی آشنایی را دیدن)
دل دار-دلیر-شجاع-معشوق
استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن
پا سوخته ی کسی شدن-عاشق کسی شدن-زیان بردن به علت دوستی با کسی
چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن
دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن
خواب از سر کسی پریدن-نگا. پریدن خواب از سر کسی
بد عنق-کج خلق-بد اخلاق
چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن
زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن
حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن
توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن
آستینسرخود-هر چیزی که وسیلهی کاربردش همراهش است
خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه
ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت
بومی-محلی-اهل همان سرزمین
دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی
پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر
خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن
اجلبرگشته(کسی که مرگ بهسراغش آمده)
باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی
چیز سرش بشو-آدم چیز فهم
جبهه ی جنگ-میدان جنگ
افسارسرخود(خودرای، افسارگسیخته)
زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است
بی مخ-بی عقل-شجاع
دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت
خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن
دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن
پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن
بلایی به روز کسی آوردن-به کسی آزار سخت رساندن
بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن
آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن
خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد
خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن
خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن
تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن
بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن
پنج دری-اتاقی که پنج در دارد
چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود
خرده فرمایش-فرمانی که از فرمانده ی نالایق و کوچک تر صادر شود-دستور بی جا
خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن
اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن
دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته
خرج برداشتن-پول لازم داشتن
دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار
تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن
از اوناش نبودن ( فقط بهصورت منفی)(از جملهی کسانی نبودن که مخاطب گویندهی جمله را از آنان پنداشته است)
بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن
جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری
ابرو انداختن-ابرو آمدن
جوغ-جوی آب
خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن
چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن
تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل
دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم
دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است
درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان
بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن
به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن
چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان
پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف
پی جوری کردن-پی جویی کردن-دنبال نمودن
رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما
بد گل-زشت-بد ترکیب
به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن
دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن
خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد
اهل هیچ فرقهای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده میشوند معتاد نبودن)
خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن
پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن
به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی
چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند
تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا
حق دادن-تایید کردن
چک و چانه-کنایه از دهان
دان دان-متفرق و پراکنده
زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن
ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی
زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن
باز شدن مچ-لو رفتن دروغ
دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن
جن زده-دیوانه
چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده
پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار
آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن
رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ
تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا
حلال زاده-پاک و نجیب
آینهی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن
چین-یک بار درو-بک بار چیدن
فال بد زدن
آبی از کسی گرم نشدن(بهرهای از کسی نبردن)
ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی
پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است
دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد
بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن
دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی
آتشِ بسته(طلا)
زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن
رنگ-حیله-نقشه-تدبیر
آکَل(آقای کربلایی)
امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن
آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته
پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء
چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن
دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن
آروارهی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن
از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)
زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن
پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن
حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن
دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند
بلا نسبت-دور از جانب شما
زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن
پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن
درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان
دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن
به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن
بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره
خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام
پسله-جای پنهان-در نهان
ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن
پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است
خراشه-تراشه-خرده ی چوب
بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند
دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی
ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بیاعتنایی کردن
حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن
دختر بچه-دختر کم سن و سال
خوش لباس-نگا. خوش پوش
دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی
از تو چه پنهان-راستش را بخواهی
بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم
بنا-قرار
پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن
دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا
خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند
انگشت رساندن-دستدرازی کردن-دست زدن
حمامی-گرمابه دار
بدون معطلی-بی درنگ-فورا
پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن-از حد خود گذشتن
چَرچَر-اسباب عیش و عشرت
پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند
زمخت-درشت-ناهنجار
چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن
خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن
دو ترکه سوار شدن-دو پشته سوار شدن
پس رفتن-عقب رفتن
ریز بینی-نکته سنجی-دقت
بچگی کردن-بیخردانه
بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان
افسارگسیخته-سرکش
دروغ دسته نقاشی-دروغ گنده-دروغ شاخدار
خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن
خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن
تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک
اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکالتراشی کردن
زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند
فرسوده و خراب شدن
حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار
پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن
اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)
درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض
باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند
خداپسندانه-مورد پسند خدا
پشم و پیله-ریش
چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود
جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد
خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه
تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه
عینک ذره بینی بسیار قوی
دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی
بر افتادن-از کار بر کنار شدن-بی اعتبار شدن
خر زور-نیرومند-پرزور
چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد
چتوَل-یک چهارم
جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان
اسباب زحمت(کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود)
خواهر خوانده-دوست صمیمی
با کسی بحث و مجادله کردن
تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند
زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن
جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا
خرفت-نادان-ابله-کند ذهن
به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن
دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن
اگر بمیری هم(بههیچوجه، هرگز)
آلونکنشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند
به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن
خوردنی-غذا-قابل خوردن
به لجن کشیدن-مفتضح کردن-رسوا و بی آبرو کردن
چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن
تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن
دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن
پُر توپ-خشمگین
خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت
توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن
به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن
چوغ-چوب
به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن
زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند
باردار-آبستن-حامله
پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری
آب رفتن-بیاعتبار شدن-کوچک شدن
تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن
دقه-دقیقه
ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا
راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد
پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است
ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن
جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم
جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت
چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن
با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن
توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن
زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن
پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار
خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد
آدم ششدرچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)
دلداری دادن-تسلی دادن
رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.
پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن
زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
پِق-صدای خنده ی ناگهانی
اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن
آفتابرو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)
الانه(همین حالا، هم اکنون)
تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان
خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن
جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا
از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)
آب لمبو-چلاندهشده-فشرده
بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند
پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار
خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند
پچ پچ-نجوا-حرف زیر گوشی
خمیره-سرشت-ذات
اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)
به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن
دخالت کردن-در آمدن در کاری
زیر سر کسی بلتد شدن-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
دایی قزی-دختر دایی
آدم-نوکر
زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی
از زورِ-از شدت-از بسیاری
این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)
چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن
حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن
دهن دره-خمیازه
بیرون رفتن-به توالت رفتن
به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن
داش-لوطی-مشدی
حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم
زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست
پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان
چشم دراندن-دقت زیاد کردن
دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن
خم گرفتن-فنی از کشتی
چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن
حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند
درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس
از بیکفنی زنده بودن-بینهایت فقیر و نیازمند بودن
افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)
چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن
جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم
خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن
آتشبیار معرکه-فتنهانگیز میان دو دشمن
رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن
خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد
رج کردن-رج بستن
آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)
جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان
الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند میخوانند
دلجور-همدل
خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران
خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم
از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامهی کاری)
بازرسی-بررسی و کنترل
دمخور-مصاحب-معاشر-همنشین
دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد
دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن
باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش
به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن
زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن
از عزا در آوردن(به دورهی عزاداری پایان دادن)
حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا
بَر و بیابان-دشت و صحرا
از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)
تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند
جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور
خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن
حضرت عباسی-راست و درست
رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن
انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن
دروغ درآمدن-معلوم شدن که دروغ است
تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن
چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی
خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن
برج زهر مار-بسیار خشمگین-بسیار اندوهناک
پِندِر-لوازم فرسوده و ناچیز و کم بها
پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت
چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن
خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن
الانه-همین حالا-هم اکنون
دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن
بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو
دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها
چارچار زدن-بی حیایی کردن
خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد
تخته پوست-زیرانداز پوستی
از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن
دلگرم-علاقه مند-مشتاق
روی چشم-اطاعت می شود !
اله و بله-چنین و چنان
به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن
از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن
از گرد راه رسیده-تازهوارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته
چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن
خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن
راست راست-آشکار و علنی-بی پروا
اخم و تخم(ترشرویی، کجخلقی)
آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)
اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکالتراشی کردن)
آهوی شیرافکن-چشم محبوب
خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن
زبون-حقیر-توسری خور
دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق
دیم کاری-کشاورزی دیم
زیر چاقی-مهارت
زیر دادن-با کسره خواندن حرفی
درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن
زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال
زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن
روغنی-آلوده به روغن
تریت- تلیت
چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ
ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن
بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن
از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)
تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن
جگری-به رنگ جگر
دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن-کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن
جلبی-حقه بازی-فاحشگی
آواز کوچهباغی(آوازی که جاهلها می خوانند و یکی از گوشههای دستگاه شور است)
آمد-فرخندگی-خوشقدمی
جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن
چوق-چوب-تومان
دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش
خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن
خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی
زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن
دولاب-گنجه-کمد-قفسه
چُر-ادرار
انداختن پشت گوش-سهلانگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن
استخواندار(محکم، بااراده)
بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست
خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی
بخور و نمیر-مقداری از غذا که تنها برای ادامه ی زندگی کفایت می کند
آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن
خبرنگاری-کار خبرنگار
اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است
ته گرفتن-سوختن غذا
پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی
آسمان گرفتن-فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه
آلکلی-معتاد به الکل
جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری
آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)
چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن
آدم بیخود(بیشخصیت و بیمعنی)
صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ
چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن
از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن
بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی
بردن از رو- از رو بردن
دستک دمبک درآوردن-پاپوش دوختن-اشکال تراشی کردن
رستم صولت-رستم در حمام
پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن
خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن
دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی
دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند