اردیبهشت 9, 1403

مجموعه ای از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه ایرانی قسمت 96

خال به خال-خال خال

از زمین سبز شدن-ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن-به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن

بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن

جگر پاره-فرزند-جگر گوشه

بز دل-ترسو

خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد

ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند
تخت و تبارک-با آسودگی خیال

آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن

پَرسه زدن-همه جا را گشتن-ولگردی کردن
زورکی-از روی بی میلی-تصنعی

خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن

آفتابی کردن(پدیدار کردن)

 

آتش بی‌دود(آفتاب، غضب)

زیر جامه-زیر شلواری

توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)

چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن

چرسی-آدم معتاد-افیونی

خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد

چُس افاده-افاده ی بی جا

خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز

از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)

رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح

دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن

خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن
استخوان‌فروش-ستایشگر آبا و اجداد
جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن

خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد

تحت اللفظی-کلمه به کلمه

چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت

آخر و عاقبت-نتیجه‌ی خوب

ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است

بابا بزرگ-پدر بزرگ

پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن

چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

پُرتابل-قابل حمل
خاطر کسی را خواستن-کسی را دوست داشتن

حساب کشیدن-حساب خواستن

به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن

درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت

پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت

آب نخوردن چشم-امید نداشتن

جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد

خال به خال-خال خال

خبر داغ-خبر بسیار مهم

دار کشیدن-دار زدن

تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب

بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار

دال-خمیده-کج

به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن

چول-بیابان

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

اسم شب(کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب)

پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد

بجا آوردن-شناختن-دریافتن

زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها

پس مانده-ته مانده-به کنایه به زن طلاق گرفته گفته اند

چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن

دیپلمه-کسی که دیپلم دارد

دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده

 

زپرتو-ضعیف-بی دوام

آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)

از چیزی گلی چیدن(از چیزی بهره بردن)

دال به دال-پشت سر هم

بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن

ترکه-آدم باریک و بلند

تک و تو-توان و قدرت-شتاب

 
پالان کردن کسی-فریب دادن کسی
حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن

دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن

ابتدا به ساکن-ناگهانی-بی‌مقدمه

پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس

در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن

آبِ سیاه-نیمه کوری

چینه کشی-شغل چینه کش

خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن

درق درق-صدای خوردن دو چیز سخت به هم

چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند

 

اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)

دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن

خاکی-فروتن و متواضع

دست داشتن در کاری-پنهانی شرکت داشتن در کاری

آهوی شیرافکن(چشم محبوب)

انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن

به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن

 
آفتاب چریدن-بی‌کار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن

خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن

بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند

جاگرم کردن-در جایی ماندن

بی سر و پا-پست-فرومایه
 

جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن

ته تغاری-آخرین فرزند خانواده

دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن

آدم بی‌خود(بی‌شخصیت و بی‌معنی)

دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه

چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن

در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن
آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر

این خاکدان(دنیا)

خُردمُرد شدن-ریزه ریزه شدن

آب نخوردن چشم-امید نداشتن

دست پاک-درستکار
 

اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)

حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند

پر گو- پر چانه

تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید

دست انداختن به روی چیزی-چیزی زا غاصبانه تصرف کردن

دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن

جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی

به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن

اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا

زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط

دو برجی-کبوتری که در یک جا بند نمی شود

تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او

دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا

آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن

دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن

تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی
پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن

رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن

پشک انداختن-قرعه کشیدن

رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن

دُم عَلم کردن-اظهار وجود کردن-حالت تعرض به خود گرفتن

برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن

حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی

 

دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن

جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است

چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن

آبجی خاک‌انداز(زن فضول و خبرچین)

پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن

حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود

ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی

پی بردن-دریافتن-آگاه شدن

آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)

بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست

به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن

به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت

دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست

حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه

چهره کردن-نگا. چهره شدن

آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)

از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)

آکله فرنگی(سیفلیس)

 

زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید

پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن

حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن

بیرون روش-اسهال-شکم روش

بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن

 

تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن

خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل

از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن

اسم‌ورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار

زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس

دور و بر-اطراف-پیرامون

تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن

آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)

راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن

آخش درآمدن-از درد نالیدن

آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد)

استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)

تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن

زیر پوش-جامه ی زیرین

پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن

خاطر کسی را خواستن-کسی را دوست داشتن

تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن

دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی

درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن

پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن

رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن

چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند
با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن

بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن

خروار-کنایه از مقدار زیاد

زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن

انگشت‌شمار(کم، معدود)

با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن

خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس

از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن

خر زور-نیرومند-پرزور

چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی

آه از نهاد کسی برآمدن(نهایت تاسف به کسی دست دادن)
خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد

چهره کردن-نگا. چهره شدن

جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن

تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن

رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن

ابریشم-زن نوازنده-مطرب

بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث

جا دار-وسیع-فراخ

برچسب زدن-تهمت زدن

دبوری-بی سر و پایی-ولگردی

 

حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن

حلال وار-به صورت حلال

پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی

دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر

خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما

از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)

جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان

زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی

از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن)

راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

پیاله فروشی-میخانه

تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن

خرده قرض-بدهی اندک

از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)

آبی از کسی گرم نشدن-بهره‌ای از کسی نبردن

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن

باردار-آبستن-حامله

آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد)

 

جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد

رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن

پینه-وصله-پوست سخت شده

دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن

خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن

 

چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر

دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج رسیده است

از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن

از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)

اجابت کردن معده-قضای حاجت

به جا آوردن-شناختن

انسان بودن-شریف و درست بودن
آفتاب چریدن(بی‌کار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)

خدا رسانده-مفت و مجانی به دست آمده

حتم داشتن یق-ین داشتن
د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟

اُرُسی(کفش)

بازار مکاره-بازار موقت

دست و پا-توانایی-عُرضه

خل و ول-دیوانه-ساده لوح

چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود

باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن

بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن

 

پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان

از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)

جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال

 

اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)

آتش‌پاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)

جالباسی-کمد لباس-جا رختی

تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله

 
خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن

دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی

 

داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید

خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن

 

چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند

پیش ِ پا-جلوی رو

دریافتی-حقوق

آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)

از خدا بی‌خبر-ظالم-نابه‌کار

چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته

پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن

آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)

زبان تر کردن-سخن گفتن

خدابیامرزی-درخواست بخشش

خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد

زیر سری-بالش-متکا

چانه لغی-راز داری نکردن

 

خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن

انگشت‌پیچ-نوعی گز رقیق

خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده

از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)

چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن

از قرار-ظاهرن-آن‌طور که پیدا است

افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)

به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن

آب نخوردن چشم-امید نداشتن

آبگوشتی-بی‌ارزش-پیش پا افتاده

برج ریق-برج نامیمون و نامبارک

چاخان پاخان-دروغ

حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن

بار سرکه- ترش ابرو

در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن

پا در رکاب-حاضر و آماده

تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید

از زمین سبز شدن-ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن-به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن

آی زرشک-آی زکی

دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی

تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن

بد کاره-زن ولگرد و عصمت فروش

خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع

 

خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق

تر دماغ-سرحال-شنگول

رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی

خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن

چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند

پول و پله-پول

 
انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن

درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس

جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا

این دو کله‌دار-خورشید و ماه
تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن

خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد

پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی

ددر رفتن-بیرون رفتن

اهل حال(دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی)

دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته

خدا بیامرز-مرحوم-مغفور

دندان شکن-قاطع-محکم

چشم کار کردن-دیدن

خصوصی-مقابل عمومی

اصول دین پرسیدن-سوال‌پیچ کردن

پایین دست-طرف پایین

خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن

حلال-زن یا شوهر

الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچه‌ی کوچک-سیخ-راست

چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن

آبجی خاک‌انداز-زن فضول و خبرچین

پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن

بلبشو-هرج و مرج-شلوغی

آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو

تو سی خودت، من سی خودم-از تو به خیر و از ما به سلامت

افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد

آت و آشغال-وسایل کهنه و بی‌مصرف

بند کردن-محکم کردن

خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس

خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند

حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند
پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع

پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد

به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

خایه-بیضه-جرات

تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن

پیله-مو

تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی

خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا

 
به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن

خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن

دست به سر و روی چیزی کشیدن-چیزی را تعمیر و تمیز کردن

به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند

آمده-شوخی و لطیفه

دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند

پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن

دست و دل کسی به کار نرفتن-میل به کار نداشتن
رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

اُمُل-عقب‌افتاده-قدیمی

آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ

پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو

دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت

خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد

زلف-موهای جلو سر و بناگوش

پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن

خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج

چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن

آستین از دهان برداشتن-خندیدن

پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن

پشته کردن-روی هم انباشتن

انگشت کردن-انگشت رساندن

خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان

چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند

از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن

سیار غم انگیز و. سوزناک بودن

ریز بافت-پارچه یا فرش طریف

آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص

بسیار دلواپس و نگران بودن

بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن

دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن

حاجی ارزانی-گران فروش

خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه
پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن

برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت

ابتدا به ساکن(ناگهانی، بی‌مقدمه)

خوار و ذلیل-نگا. خوار و خفیف
چشمک-ایما و اشاره به چشم
چُل کلید-جام درویشان
بیرون روش-اسهال-شکم روش

خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم

اسرار مگو-حرف‌های ناگفتنی

دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن

چوروک-چین و شکن

بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو

پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن

آمدن-آغاز به کاری کردن

زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است

دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری

تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک

رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن
دنبال نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر وا کردن-به دنبال چیزی واهی فرستادن

ته نشین شدن-رسوب کردن

پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن

خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی

تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز

چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن

جگر گوشه-فرزند

ته آواز-صدای نسبتن خوب

دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن

دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن

از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)

حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن

بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن

خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن

پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی

پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است

تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی

زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن

نوشته دیگر :
بررسی انواع پیگمنت اکسید آهن | کد رنگ و نکات فنی

 

چشم کردن-چشم زدن

چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب

خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس

تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن

تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن
حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود

دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن

بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل

آتش‌پا(فرز و چالاک، بی قرار)

پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن

پا خوردن-فریب خوردن
از خر افتادن(نابود شدن، مردن)

پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن

خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن

آستین‌سرخود(هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است)

خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج

دل پیچه-دل درد-فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی

پول بالای چیزی دادن-پول دادن و چیزی را خریدن

از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)

دست بالا-حداکثر

 

از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن)

پابوس-زیارت

تلق و تولوق-صدای ناهنجار

از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن

آلونک‌نشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند)

دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن

پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد

ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود

 

خشخاشی-نان خشخاش زده

چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن

تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی

در به دری-بی خانمانی-آوارگی

پشکل-سرگین حیوانات اهلی

خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن

دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن

روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا

آمده-شوخی و لطیفه

پیش رس-زود رس

خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن
 

از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن

اشک کوه-یاقوت-لعل

اتوکشیده-با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب

 

تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن

چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک

به حساب-مثلا-یعنی

تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن

انگشت کردن(انگشت رساندن)

خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن

تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن

زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن

التفاتی-داده شده-مرحمتی-اعطا شده
زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن
آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

روغنی-آلوده به روغن

دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن

راسته بازار-بازار راست و مستقیم

آلنگ دولنگ(چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند)

جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن

تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار

زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن

به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن

پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته

 

خوره-جذام-آکله

 

جالباسی-کمد لباس-جا رختی

تغ و لغ-چیزی که نظم خود را از دست داده است-سست

ازدست‌رفته(عاشق)

خودخوری-حالت خودخور

بلبشو-هرج و مرج-شلوغی

خارج از حد-بیش از اندازه

دست بده داشتن-بخشنده بودن

دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت

دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن

رضا شدن-راضی شدن

دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن

تلق و تولوق-صدای ناهنجار

بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن

در بردن-بیرون بردن-گذراندن

خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن

بفرما زدن-تعارف کردن

دو پا داشتن، دو پا هم قرض کردن-به چابکی گریختن

آغا‌پنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبه‌ای)

انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن

دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف

زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن

بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود

خورد و خوراک-خوردنی-آذوقه

دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد

آرتیست‌بازی-انجام کارهای غیرعادی

رو زیاد کردن-پر رو شدن-توقع زیادی داشتن

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن

پُر کار-فعال-با پشتکار

جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات

بی ریخت کردن-کتک زدن

حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن

به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن

خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب

خرناس کردن-خرخر کردن در خواب

بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن

حرف گوش کن-حرف شنو

حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره
 

دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن

از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن

بند آوردن-متوقف کردن

دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده

آتش زیر پا داشتن-بی‌قرار بودن

دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری

داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس

حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه

جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست

تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن

پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست

دست نخورده-استفاده نشده-چنان که نهاده باشند

ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ

اتوکشیده-با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب

بوی نا-بوی ماندگی

زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن

الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب

ابنه‌ای-کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد

از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن

الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)

چاچول باز-حقه باز-شیاد

استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)

پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن

دلسردی-ناامیدی-یاس

زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز

در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن

آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن

تا-لنگه-همتا

 

تاب برداشتن-خم شدن-شکم دادن-لوچ شدن چشم

دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن

جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن

حساب بالا آوردن-بدهکار شدن

روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن

حساب کشیدن-حساب خواستن

جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)

روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت

 

چوق-چوب-تومان

دو لبه-دارای لب کلفت
خروس خوان-هنگام سحر

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟)

زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط

بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن

بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد

رودل-سنگینی معده

براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت

دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم

حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه

بسیار دلواپس و نگران بودن

زاهرو-دالان-سرسرا

دوام آوردن-استقامت کردن

آهن کهنه به حلوا دادن-معامله‌ی پرسود کردن

 

پیه آوردن-چاق شدن

پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه

پاخت-بند و بست-تبانی کردن

چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن

دل تو ریختن-مضطرب و وحشت زده شدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن

دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن

جای سفت-وضعیت سخت

آتو-بهانه-دستاویز-نقطه‌ضعف

چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن

 
ریزه میزه-ریزه پیزه
پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف

دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت

دو پا-انسان

ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن

پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن

پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن

دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب

آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)

بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن

اسباب‌کشی-نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر

ادرار کوچک-شاش

احدالناس(کسی، فردی)

زیر تشکی-رشوه
دماغ چاق بودن-سر حال بودن-تندرست بودن
از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن
آیینه‌ی اسکندری-آفتاب

اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن

چایمان-سرما خوردگی

آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب

آمد کردن(رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته)
حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن

داغان-از هم پاشیده-پریشان

حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب

خنسی-گرفتاری-تنگدستی

دلجور-همدل

حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند

دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم

دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن

پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق

 
بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار

از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن

دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی

پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن

به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی

چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند

از بی‌کفنی زنده بودن(بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن)

پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن

به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن

دیم کاری-کشاورزی دیم

خوب-کافی-بسیار

دو دلی-تردید-بی تصمیمی

بغل پر کن-دختر یا زن چاق

پیمانی-استخدام غیر رسمی

اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)

ته تغاری-آخرین فرزند خانواده
پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن

پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن

دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن
 

آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)

خلق الله-مردم

خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن

خرجی-پول لازم برای گذران روز

دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن

آش هفت جوش(قضیه‌ی پیچیده)

شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)

تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن

 

دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن

داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن

تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند

چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود

تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

تریاکی-معتاد به تریاک

پوشک-کهنه ی بچه

چس محل کردن-بی اعتنایی کردن

چانه-گلوله ی خمیر نان

داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن
تخت پایی-صاف بودن کف پا
از قرار-ظاهرن-آن‌طور که پیدا است

خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن

زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها

آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن)

تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن

ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن

پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک

ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بی‌اعتنایی کردن)

دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی

به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن

نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن

دبوری-بی سر و پایی-ولگردی

جبهه-میدان جنگ

چرک و خون-چرک آلوده به خون

 
خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا

دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن

زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی

 
به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن

ته دار-پایه دار

جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود
از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز
جگری-به رنگ جگر
انگشت کردن-انگشت رساندن
به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن

دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن

دُم کلفت-پول دار-مقتدر

دل کسی آمدن-دل آمدن

ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی

پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا

خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن

دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن

افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن

دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی

بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان

آینه‌ی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن

ابرو انداختن-ابرو آمدن

به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن

چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند

چار نعل-به سرعت-به تاخت

بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی

این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است

دو لبه-دارای لب کلفت

از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بی‌حوصله شدن)

 

تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن

حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود

جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا
دوا درمان-مداوا-معالجه

تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد

جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد

دل گرفتگی-غم-غمگین بودن

زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است

زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن

اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)
جُستن-چیز گمشده را یافتن
جاهل پسند-چیزی که جوان

بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد

 

خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر

جانور-کرم شکم و معده

 

پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف

چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت
زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند

دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه

دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن

 

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن

پر بودن خیک کسی-سیر بودن

چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن

ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن

رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن

 

دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی

از خشت افتادن(بدنیا آمدن)

حق البوق-رشوه

خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته

چپیدن-به زور جا گرفتن

خالی بند-چاخان-دروغ گو

خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف

دور زدن-چرخیدن و تغییر جهت دادن

از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)

خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی

چنار امام زاده صالح-متلک بد

تخم جن-حرام زاده

زورکی-از روی بی میلی-تصنعی

چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز

پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن

آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن

پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن

از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن)

زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم

چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن

رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش

خیرات کردن-چیزی را

دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن

پر و پخش-پراکنده

چشم و چار-چشم-دید-بینایی

ازقحطی‌درآمده-گرسنه‌چشم-آدم ندید‌بدید

 

تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن

دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن

خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت

خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود

پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی

اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن

ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز

آتشخوار(ظالم، حرام‌خوار)

پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن

دست بالا-حداکثر

ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن

بغل دست-کنار دست-پهلوی دست

بید خورده-کهنه و فرسوده

بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز

از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن

دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند

ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن

اهل دود-سیگاری

خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن

ارباب حجت(اهل منطق)

از بیخ-یکسره-به‌کلی-کاملن

تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند

چوب در چیزی کردن-تحریک کردن

پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن

ادرار بزرگ(مدفوع)

پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا

ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته

ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد

از آب و گل در آمدن-مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک

درز گرفته-کوتاه کرده

خط انداختن-خراش به جا گذاشتن

دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن

چنگولک-سست و ضعیف

از پشت کوه آمدن-بی‌خبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن

جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن

زحمت دادن به خود-خود را به زحمت انداختن

 

دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر

دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !

چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن

دار کشیدن-دار زدن

دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

تقاص گرفتن-انتقام گرفتن

زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن

از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان به‌در رفتن)

آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)

اجل معلق-مرگ ناگهانی

دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد
پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن

به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن

از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیش‌بینی سخن راندن)

زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن

چشه ؟-او را چه شده ؟

پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است

 

باردار-آبستن-حامله

تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن

چندر-رگ و ریشه ی گوشت

اجل‌برگشته-کسی که مرگ به‌سراغش آمده

رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن

خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی

درز را آب دادن-از راه به در شدن

جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد

به هر حال-در هر حال-در هر صورت
راهی کردن-روانه کردن-فرستادن

بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن

چس گرگی پا شدن-صبح زود برخاستن

ددری-کسی که همیشه می خواهد بیرون برود-زن بدکاره

روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن

پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن

دستِ دلبر-گران قدر-عزیز

چفت کردن-با زنجیر بستن

ریختن مو-سخت وحشت کردن

بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن

چنگ به دل نزدن-ارزش نداشتن-قابل اعتنا نبودن-جالب نبودن

باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن

ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا

 

پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی

از قدیم ندیم‌ها-از گذشته‌های دور

از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن
رکاب دادن-راهی جایی شدن