اردیبهشت 9, 1403

فهرست کامل فرهنگ لغت، اطلاحات و تمثیل های کوچه بازاری قسمت سیزدهم

 

حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون

از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))

آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن

دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن

ابریشم-زن نوازنده-مطرب

دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن

ته خوار-بچه باز

خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان

راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن

چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند

به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که
خرده خرجی-خرج های اندک

اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن

دسته هاون-استوانه ای فلزی یا چوبی برای کوبیدن چیزها در هاون

پا به فرار گذاشتن-گریختن

چله خانه-محل ریاضت کشیدن

تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن

دوا شور کردن-شستن فرش با دوا

آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)

آهنگ ریپ‌دار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)

حدمتکار-مستخدم

جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری

بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن
دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن
دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار

حرف-سخن-گفتار-کلام

از چاله در آمدن و به چاه افتادن(از باران به ناودان پناه بردن)
دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری

دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی

زبر و زرنگ-چابک و فرز

ترکیدن دل-از چیزی سخت ترسیدن

چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه

اشک خنک(گریه‌ی ساختگی)

زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن

دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن

پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن

جون جونی-نگا. جان جانی

رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن

اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)
پرند-حرف بی هوده

از روی شکم‌سیری-از سر بی‌مسئولیتی-بدون تعمق

به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن

چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن
دَلِگی-هیزی-چشم چرانی

به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن

تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک

حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن

دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول

حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن

ادرار کوچک-شاش

دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن

توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن

در عالم هپروت سیر کردن-دارای خیالات واهی بودن-کاملن بی خبر بودن

داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن

چربیدن-برتر بودن-پیش بودن

چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن

آب‌تنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))

دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند

پلیتیک زدن-سیاست به کار بردن

آویزان کسی شدن-طفیلی کسی شدن

حمله کردن-یورش بردن

زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن

از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)

آش آلو کردن(خجالت‌زده کردن، کنفت کردن، سکه‌ی یک پول کردن)

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمی‌توان-مدارا کردن

تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی

از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)

بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی

پیشانی-بخت و اقبال-طالع

چرب دست-ماهر-زبر دست

با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن

چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست

روکاری-کار روی بنا یا چیزی

در دهان را چفت کردن-خاموش شدن-رازداری کردن

اُق زدن-بالا آوردن

اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا

پنزر- پندر

داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است

تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند

تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن

پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد

ریشه دار-با سابقه-قابل اطمینان-محکم

دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن

استخوان‌دار-محکم-بااراده

آب بردار-دوپهلو-کنایه‌آمیز

پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن
از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن

چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی

آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس

برای کسی لقمه گرفتن-برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن-کسی را بد معرفی کردن

آجرپاره-جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره

زَوال-مست مست-لول

 
دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن
تلق و تولوق-صدای ناهنجار

باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن

انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)

خوراک-مصرف یک دوره ی معین

به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی

باش !-نگاه کن-ببین

دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن

زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد

چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن

از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)

دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن

ابرو کج کردن-خشم گرفتن

به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی

دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن

 

تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن

از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن

خنسی-گرفتاری-تنگدستی

تک و دو-دوندگی-درماندگی

دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن

رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن

تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت

خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن

 

تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر

خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن

آدم چوبی(بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی)

 
دری وری-سخن بی سر و ته-چرند و پرند

افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی

روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی
رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن

آهو چشم-معشوق-شاهد

دنده چاق کردن-سرعت گرفتن به هنگام رانندگی

 

از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)

اله و بله-چنین و چنان

چنار امام زاده صالح-متلک بد

از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن

پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار

زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند

چرکمرده-نگا. چرکمُرد
آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب

اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکال‌تراشی کردن

از مخ معاف بودن-دیوانه بودن

حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن

 

دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن

چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن

حاجی ارزانی-گران فروش

آهوی مانده گرفتن-بی‌انصافی کردن-عاجزکشی کردن

دست به یقه شدن-دست به گریبان شدن

خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده

 
خاک تو سری-مصیبت زدگی-گرفتاری-بدبختی

ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن

پیش-برنده-آن که جلو است

دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن

راست راست-آشکار و علنی-بی پروا

تنگ غروب-نزدیک غروب-آفتاب زردی

جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن

روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن

آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)

جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن

دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن

دست به یقه شدن-دست به گریبان شدن

خنسی-گرفتاری-تنگدستی

جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن

دور برد-دارای برد زیاد

ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی

 

دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود

حرف شنو-سر به را-مطیع

جدا جدا-یکی یکی-جداگانه

تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران
از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

احوال گرفتن-جویای حال شدن

آسیاب‌گردان(کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید)

دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او

دم موشی-هر چیز باریک و دراز

زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو

رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن

 

جگر-عزیز-عزیز دلم

تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن

پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق

بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا

داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت

پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن

دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن

از پا در آوردن(سخت فرسوده و از کار افتاده کردن)

بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند

خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار

زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی

بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر

خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن

پنزر- پندر

دست مزد-اجرت-مزد کار
چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان
تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن

دستمال به دست-چاپلوس-متملق

آواز خر در چمن-آواز ناخوش و گوش‌خراش

در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن

دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن

بغض کردن-متاثر و غمگین شدن و به خود فرو رفتن

دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن

پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب

خیز-ورم-آماس

دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن

ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است

درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی

خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر

جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها

چه غلط ها !-چه فضولی ها !

الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن

بخار-توانایی-شایستگی

زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود

بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن

برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری

روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی

چِخ کردن-راندن سگ

حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند

ذلیل شده-خوار و زبون-دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند

آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)

رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن

آدم‌قحطی-کمیابی آدم های کارآمد

پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو

بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن

آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر

بده اون دستت-آی زکی !

خاج کشیدن-صلیب کشیدن

آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن

زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن

پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد
چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن

پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی

 

جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن

از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن

ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن
به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن

تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن

بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر
در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن

زدن خود به آن راه-خود را به نادانی

حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن

دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن

بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر

پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی

از زور پسی(از روی ناچاری، اجبارن)

به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود

چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

خنک کردن-سرد کردن

حدمتکار-مستخدم

 
چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن

دوندگی-سعی و کوشش

 

بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست

تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمی‌توان، مدارا کردن)

زیر دست-تابع-فرمان بردار
خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد

اشک کوه-یاقوت-لعل

ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن

از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است

به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن

تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی

جاری-زن برادر شوهر

پت پتی-موتور سیکلت

از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن

 

تارتنک-عنکبوت-کارتنک

چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد

بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن

آدم بگو بخند(شیرین‌زبان و بذله‌گو)

ته آواز-صدای نسبتن خوب

از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)

دماغ چاق بودن-سر حال بودن-تندرست بودن

بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان

آب رفتن-بی‌اعتبار شدن-کوچک شدن

از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)

خرحمالی کردن-کار کردن بی اجر و مزد
خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است

حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ

ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب

حلال-زن یا شوهر

چشم واسوخته-چشم برتافته

حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن

اوا خواهر(مرد زن‌نما، مردی که علائق زنانه دارد)

تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی

خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد

چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب

 

خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز

آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن

تو در تو- تو به تو

دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه

خط کش-وسیله ای برای زسم خط

دست من و دامن تو-دستم به دامنت

چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی
زیر و زبر گذاشتن-حرکت گذاشتن برای حروف-اِعراب

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی

 

دل واپسی-نگرانی-اضطراب

بلا به دور-بلاها دور باد

پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن

 

در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه

چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن

پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید

پشم ریختن-از میان رفتن توانایی و مقام

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

پختن کسی-کسی را برای کاری آماده کردن

زار-کوتاه شده ی زایر

آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن

چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن

بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن

تپه گذاشتن-بول کردن

چنگول زدن-پنجه زدن

جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد

 
خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن

اردک‌پرانی-از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن

افتادگی-پریشانی-احتیاج

آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)

پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن

چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری

آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)

 

دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی

حق شناس-سپاس گزار

چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن

جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن

پُر توپ-خشمگین

افتادن بچه-سقط شدن جنین

آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن)

پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم

پار-فرسوده و اوراق-مجروح

 
آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب

دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ

دستک-دفتر حساب
آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن

از کیسه خوردن-از جیب خوردن

 

جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید

امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)

چراغان شدن-جشن گرفتن

اروای ننه‌ات-ارواح بابات

تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند

دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن

خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن

پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن

حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته

داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند

آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیل‌شده، ورپریده)

چزاندن-ضعیفی را آزار دادن

چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود

انداختن پشت گوش(سهل‌انگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)

تیر کردن کسی-کسی را تحریک کردن و به کاری واداشتن

اِحلیل خوردن(فریب خوردن)

از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، به‌کلی تغییر کردن)

ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور

جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما

بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان

گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)

چَرچَر-اسباب عیش و عشرت

 

به خط کردن-به صف کشیدن

تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه

آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن
خلاف-جرم

خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است

دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن

تراشیده شدن-لاغر شدن

این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)

آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن

ارزانی(بخشیدن، دادن)

نوشته دیگر :
طراحی اپلیکیشن ios و اندروید

بستری-خوابیده در بستر-بیمار

توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن

چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن

خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن

دندان-گاز

ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن
جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن

خرسک-نوعی فرش

پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن

رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن

جُربزه-قدرت-توانایی

 

تقاص گرفتن-انتقام گرفتن

خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن

بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد

از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن

 

خیط کشیدن-خط کشیدن

جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور

دریافت-گرفتن-ادراک

زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور

ریختگی-ریزش

دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن

دستمال به دست-چاپلوس-متملق

رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع

آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)

جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن

دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن

خدا به همراه-خدا خافظ

اجابت کردن معده-قضای حاجت

از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کم‌حوصله بودن

دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن

رانده و مانده-بدبخت و وامانده
پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن

بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن

انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن

حق البوق-رشوه

در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا

به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن

پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن

چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک

چشمداشت-توقع-انتظار

از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن

آن‌کاره(اهل آن کار (کار بد))

زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی

آمد کردن(رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته)

زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن

از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن

به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن

به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن

حسرت به دلی-آرزومندی شدید

ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن

اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن

درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان

راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان

بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند

شعله‌ی آتش

دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند

 

دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

پوشک-کهنه ی بچه

دسته دیزی-قوم و خویش دور

خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن

 

خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد

چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی

برخورد-بهم خوردن-تصادف

چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

از جگر گذشتن(نامردی کردن)

اینجانب-تعبیر گوینده یا نویسنده از خود

پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن

استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن

پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن

خشکه بار-نگا. خشکبار

خواهر و مادر-عرض و ناموس-خانواده

از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی

رو به راه-آماده-مهیا-منظم

پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع

چین-یک بار درو-بک بار چیدن

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند

ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن

ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش

دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند

چوب حرفی-چوب کوچکی که به دست کودکان می دادند تا روی سطر های کتاب بگذارد و آن ها را بخواند

آش هفت جوش-قضیه‌ی پیچیده

چال کردن-گود کردن-دفن کردن-به خاک سپردن

خدابیامرزی-درخواست بخشش

اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی

تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ

در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)

افسرده‌بیان-بی‌هوده و بی‌مزه‌گو

از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)

اجاق-دودمان

آمیزقلمدون-میرزا‌بنویس-کاتب

ترک بیلمز-آدم نادان

 

خدا کند-ای کاش

رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی

حَب-قرص

آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت

زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند

آفتاب را به‌گز پیمودن-کوشش بی‌هوده کردن

دلداری دادن-تسلی دادن

پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی

حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک

زیر دندان کسی مزه کردن-از چیزی خوش آمدن-خواهان تکرار چیزی بودن

دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن

دل کسی آمدن-دل آمدن

 
خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند

دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن

آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن

دخترینه-دختر-مونث

جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند

دول-آلت مردی به زبان کودکان

جگر خون کردن-رنج بسیار دادن

بده بستان-داد و ستد-معامله

از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی

بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن

خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن

بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.

زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن

از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)

پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم

 

پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن

چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند

پَخ خوردن-تیزی چیزی

 

پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن

آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر

درگذشت-مرگ

خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده

برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن

چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند

راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن

خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن

تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن

بی سیرت-بی آبرو

 

آخرین تحویل(قیامت)

خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده

خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن

تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند

رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح

پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن

از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)

اوا خواهر-مرد زن‌نما-مردی که علائق زنانه دارد

ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن

چاتمه-چند تفنگ که یه صورت ضربدر به هم تکیه داده اند

چشم چران-کسی که چشمش به دنبال زیبارویان باشد

چَکه-شوخ و بذله گو

ادرار بزرگ(مدفوع)

خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا

جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا

چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن

ریختن روی دایره-روی داریه ریختن

آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)

دوا-واجبی-مشروبات الکلی

آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)

چس خور-آدم خسیس-بخیل

بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن

بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجه‌ی جایی کردن

حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری

داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن

رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن

چراغان-جشن و سرور پر چراغ

دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن

جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن

حاشیه دار-کناره دار
آکَل-آقای کربلایی
چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن

آب نخوردن-درنگ نکردن

احوال گرفتن(جویای حال شدن)

چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی

تلمبار- تل انبار

آبِ دندان(حریف ساده)

تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن

جا افتاده-آدم متین و با تجربه

از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری

جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن

چنبره زدن-حلقه زدن

از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بی‌حوصله شدن

به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد

خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی

حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله

ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)

پینه-وصله-پوست سخت شده

تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است

به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن

خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد

چندر-رگ و ریشه ی گوشت

از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)

رو قوز آمدن-سر لج افتادن

بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی

دل-معده

آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)

زمانه بازی کردن-با زبان بازی و چاپلوسی رفتار کردن

انداختن پشت گوش-سهل‌انگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن

خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن

پشتی-بالش-حمایت
در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن

دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن

بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن

 

خیک محمد-آدم چاق و فربه

به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن

به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن

 

بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن

جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن
پُلوغ-ازدحام-بی نظمی
الم‌شنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)

خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است

بار و بنه-وسایل سفر

دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش

چوب لای چرخ گذاشتن-سنگ پیش پا انداختن-ایجاد مانع کردن

آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن

پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن

تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن

چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن

 
از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)

رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن

 

خیط شدن-نگا. خیت شدن

 

خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن

با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است

زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم

بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد

البرز(بلندقامت، دلیر)

دیر کردن-تاخیر کردن

بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن

حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله

تیز بزی-فورن-بی درنگ

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن

دست کردن-دست فرو بردن

زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی

پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده

 
آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود)

راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن

حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار

دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد

جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده

آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن

خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی

تخمش را ملخ خورده-نایاب است

چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک

تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند

پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو

چس گرگی پا شدن-صبح زود برخاستن

بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن

چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ

آش شله‌قلمکار(بی‌نظم و قاعده)

تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم

دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند

تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز

دو زاری-سکه ی دو ریالی

دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !

چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی

 

چادر سر کردن-چادر پوشیدن

رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن

داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال

جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا

پرداختی-مبلغ داده شده

آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)

تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن

خالی کردن تفنگ-شلیک کردن

چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس

این دو کله‌دار-خورشید و ماه

آکَل(آقای کربلایی)

اشتباه لپی(اشتباه لفظی)

 

دوا خور-معتاد به الکل

خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن

چل زن-زن کوتاه قد

از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)

باد گلو زدن-آروغ زدن
زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد

اسباب‌کشی-نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر

اوا خواهر(مرد زن‌نما، مردی که علائق زنانه دارد)

خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن

دست پیش-گدا

آب‌کور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد

بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن

خیار چنبر-نوعی خیار

خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب

چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن

آلامد-باب روز-به‌رسم معمول

دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن

به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن

زبان کوچکه-زبان کوچک

خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد

تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن

پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن

جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا

بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم
تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

بازداشتگاه-زندان موقت
دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن

رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن

اسم‌ورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار

دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد

پِی-دنبال

چپه-کجی به یک سمت

دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن
انگشت کردن-انگشت رساندن

تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن

دمپایی-کفش راحتی خانه

بنگی-معتاد به حشیش

زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن

شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷

بامب-توسری

زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن

دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن

آب‌کور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد

از دهان گنده‌تر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست

حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن

به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن

خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن

اهل بیت(اهل خانه، خانواده)

چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب

بار انداختن-توقف و اقامت کردن

از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بس‌انداز خرج کردن)

خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند

دو شاخ-دارای دو شقه

خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم

راسته چینی-چیدن ساده و آسان
زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر

جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود

بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن

حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم

این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند)

حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود

این سفر-این بار

پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن

جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید

پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن

دلمه شدن-بسته شدن

تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان

بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان

پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن

جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا

چوق-چوب-تومان

 
دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن

تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند

جِر انداختن کسی را-اوقات کسی را تلخ کردن-خشمگین کردن کسی

چاچول باز-حقه باز-شیاد

دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش

دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن

پر افاده-متکبر-مغرور

دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی

پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند

جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن

آبِ سیاه(نیمه کوری)

تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن

به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند

خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن

 

آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)

دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن
زحمت کش-کارگر-پیشه ور
پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن

پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه

رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار

پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین

 

از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن

پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن

اسکلت‌بندی(طرح‌ریزی، زیرسازی)