حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون
از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))
آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن
دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن
ابریشم-زن نوازنده-مطرب
دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن
ته خوار-بچه باز
خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان
راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن
چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند
به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن
دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که
خرده خرجی-خرج های اندک
اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن
پا به فرار گذاشتن-گریختن
تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن
دوا شور کردن-شستن فرش با دوا
آهنگ ریپدار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)
جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری
بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن
دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن
دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار
حرف-سخن-گفتار-کلام
از چاله در آمدن و به چاه افتادن(از باران به ناودان پناه بردن)
دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری
دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی
زبر و زرنگ-چابک و فرز
ترکیدن دل-از چیزی سخت ترسیدن
چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه
اشک خنک(گریهی ساختگی)
زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن
دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن
پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن
جون جونی-نگا. جان جانی
رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن
اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)
پرند-حرف بی هوده
از روی شکمسیری-از سر بیمسئولیتی-بدون تعمق
به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن
چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن
دَلِگی-هیزی-چشم چرانی
به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن
تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک
دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول
حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن
ادرار کوچک-شاش
در عالم هپروت سیر کردن-دارای خیالات واهی بودن-کاملن بی خبر بودن
چربیدن-برتر بودن-پیش بودن
چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن
آبتنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))
دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند
پلیتیک زدن-سیاست به کار بردن
آویزان کسی شدن-طفیلی کسی شدن
حمله کردن-یورش بردن
زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن
از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)
آش آلو کردن(خجالتزده کردن، کنفت کردن، سکهی یک پول کردن)
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمیتوان-مدارا کردن
تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی
از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)
بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی
پیشانی-بخت و اقبال-طالع
با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن
چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست
روکاری-کار روی بنا یا چیزی
در دهان را چفت کردن-خاموش شدن-رازداری کردن
اُق زدن-بالا آوردن
اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا
داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است
تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند
تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن
پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد
ریشه دار-با سابقه-قابل اطمینان-محکم
دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن
استخواندار-محکم-بااراده
آب بردار-دوپهلو-کنایهآمیز
پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن
از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن
چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی
آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس
برای کسی لقمه گرفتن-برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن-کسی را بد معرفی کردن
آجرپاره-جواب کسی که بهجای بله میگوید آره
زَوال-مست مست-لول
دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن
تلق و تولوق-صدای ناهنجار
باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن
انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)
خوراک-مصرف یک دوره ی معین
به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی
باش !-نگاه کن-ببین
دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن
زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد
چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن
از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)
دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن
ابرو کج کردن-خشم گرفتن
دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن
تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن
از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن
تک و دو-دوندگی-درماندگی
دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن
رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن
تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت
خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن
تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن
ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر
خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن
آدم چوبی(بیعرضه و دستوپاچلفتی)
دری وری-سخن بی سر و ته-چرند و پرند
افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی
روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی
رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن
دنده چاق کردن-سرعت گرفتن به هنگام رانندگی
از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)
اله و بله-چنین و چنان
چنار امام زاده صالح-متلک بد
از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابهجا و نشدنی داشتن
چرکمرده-نگا. چرکمُرد
آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب
اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکالتراشی کردن
از مخ معاف بودن-دیوانه بودن
حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن
بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن
دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن
چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن
حاجی ارزانی-گران فروش
دست به یقه شدن-دست به گریبان شدن
خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده
خاک تو سری-مصیبت زدگی-گرفتاری-بدبختی
ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن
راست راست-آشکار و علنی-بی پروا
جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن
روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن
آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)
دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن
خنسی-گرفتاری-تنگدستی
جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن
دور برد-دارای برد زیاد
ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی
دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود
حرف شنو-سر به را-مطیع
تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران
از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن
آسیابگردان(کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید)
دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او
زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو
رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن
جگر-عزیز-عزیز دلم
تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن
پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق
بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا
داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت
پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن
دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن
از پا در آوردن(سخت فرسوده و از کار افتاده کردن)
بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر
خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن
پنزر- پندر
دست مزد-اجرت-مزد کار
چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان
تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن
آواز خر در چمن-آواز ناخوش و گوشخراش
در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن
دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن
بغض کردن-متاثر و غمگین شدن و به خود فرو رفتن
دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن
پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب
خیز-ورم-آماس
دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن
درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی
خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر
جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها
چه غلط ها !-چه فضولی ها !
الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن
بخار-توانایی-شایستگی
زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود
برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری
روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی
حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند
رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن
آدمقحطی-کمیابی آدم های کارآمد
پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو
بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن
آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر
بده اون دستت-آی زکی !
آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن
پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد
چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن
پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی
جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده
پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است
به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن
از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن
ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن
به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن
تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن
بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر
در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن
زدن خود به آن راه-خود را به نادانی
حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن
دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن
بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر
پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی
از زور پسی(از روی ناچاری، اجبارن)
به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود
چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ
حدمتکار-مستخدم
چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن
دوندگی-سعی و کوشش
بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست
تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمیتوان، مدارا کردن)
زیر دست-تابع-فرمان بردار
خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد
اشک کوه-یاقوت-لعل
ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن
از جملهی کسانی نبودن که مخاطب گویندهی جمله را از آنان پنداشته است
تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی
جاری-زن برادر شوهر
پت پتی-موتور سیکلت
از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن
چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد
بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن
آدم بگو بخند(شیرینزبان و بذلهگو)
ته آواز-صدای نسبتن خوب
از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)
دماغ چاق بودن-سر حال بودن-تندرست بودن
بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان
از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)
خرحمالی کردن-کار کردن بی اجر و مزد
خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است
حلال-زن یا شوهر
حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن
اوا خواهر(مرد زننما، مردی که علائق زنانه دارد)
تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی
چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب
خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز
آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن
تو در تو- تو به تو
دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه
چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی
زیر و زبر گذاشتن-حرکت گذاشتن برای حروف-اِعراب
با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم
دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی
دل واپسی-نگرانی-اضطراب
بلا به دور-بلاها دور باد
پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن
در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه
چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن
پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید
پشم ریختن-از میان رفتن توانایی و مقام
از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن
زار-کوتاه شده ی زایر
آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن
چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن
بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن
تپه گذاشتن-بول کردن
چنگول زدن-پنجه زدن
جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد
خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن
اردکپرانی-از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن
افتادگی-پریشانی-احتیاج
آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)
پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن
آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)
دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی
چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن
جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن
پُر توپ-خشمگین
افتادن بچه-سقط شدن جنین
آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن)
پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم
پار-فرسوده و اوراق-مجروح
آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمعکردن رختخواب
دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ
دستک-دفتر حساب
آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدتها تصادفی آشنایی را دیدن
از کیسه خوردن-از جیب خوردن
جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید
امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)
چراغان شدن-جشن گرفتن
اروای ننهات-ارواح بابات
تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند
دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن
خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن
حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته
آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیلشده، ورپریده)
چزاندن-ضعیفی را آزار دادن
چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود
انداختن پشت گوش(سهلانگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)
تیر کردن کسی-کسی را تحریک کردن و به کاری واداشتن
اِحلیل خوردن(فریب خوردن)
از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، بهکلی تغییر کردن)
جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما
چَرچَر-اسباب عیش و عشرت
تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه
آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن
خلاف-جرم
دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن
تراشیده شدن-لاغر شدن
این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)
آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن
ارزانی(بخشیدن، دادن)
بستری-خوابیده در بستر-بیمار
توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن
چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن
خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن
ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن
جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن
خرسک-نوعی فرش
پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن
رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن
تقاص گرفتن-انتقام گرفتن
خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن
از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن
جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور
دریافت-گرفتن-ادراک
زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور
دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن
دستمال به دست-چاپلوس-متملق
رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع
آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)
جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن
دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن
خدا به همراه-خدا خافظ
اجابت کردن معده-قضای حاجت
از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کمحوصله بودن
رانده و مانده-بدبخت و وامانده
پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن
بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن
حق البوق-رشوه
در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن
دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا
به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن
پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن
چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک
چشمداشت-توقع-انتظار
از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن
زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی
آمد کردن(رخدادن واقعهای خجسته)
زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن
به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن
به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن
حسرت به دلی-آرزومندی شدید
ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن
اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن
درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان
راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان
بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند
شعلهی آتش
دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند
پوشک-کهنه ی بچه
دسته دیزی-قوم و خویش دور
خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن
خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد
چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی
برخورد-بهم خوردن-تصادف
چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
از جگر گذشتن(نامردی کردن)
پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن
استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن
پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن
خشکه بار-نگا. خشکبار
پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع
چین-یک بار درو-بک بار چیدن
ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش
دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند
چوب حرفی-چوب کوچکی که به دست کودکان می دادند تا روی سطر های کتاب بگذارد و آن ها را بخواند
آش هفت جوش-قضیهی پیچیده
چال کردن-گود کردن-دفن کردن-به خاک سپردن
خدابیامرزی-درخواست بخشش
اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی
تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ
در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه
تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد
آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)
افسردهبیان-بیهوده و بیمزهگو
از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)
اجاق-دودمان
آمیزقلمدون-میرزابنویس-کاتب
ترک بیلمز-آدم نادان
خدا کند-ای کاش
رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی
حَب-قرص
آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت
زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند
آفتاب را بهگز پیمودن-کوشش بیهوده کردن
دلداری دادن-تسلی دادن
پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی
حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک
دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن
دل کسی آمدن-دل آمدن
خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند
دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن
جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند
جگر خون کردن-رنج بسیار دادن
بده بستان-داد و ستد-معامله
از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی
بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن
خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن
بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.
زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد
از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)
پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم
پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن
چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند
پَخ خوردن-تیزی چیزی
پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن
درگذشت-مرگ
خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده
برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن
چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند
راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن
بی سیرت-بی آبرو
آخرین تحویل(قیامت)
خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده
خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن
تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند
رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح
پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن
از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)
ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن
چاتمه-چند تفنگ که یه صورت ضربدر به هم تکیه داده اند
چشم چران-کسی که چشمش به دنبال زیبارویان باشد
ادرار بزرگ(مدفوع)
جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا
چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن
ریختن روی دایره-روی داریه ریختن
آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)
دوا-واجبی-مشروبات الکلی
آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)
بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن
بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجهی جایی کردن
حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری
رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن
چراغان-جشن و سرور پر چراغ
جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن
حاشیه دار-کناره دار
آکَل-آقای کربلایی
چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن
آب نخوردن-درنگ نکردن
احوال گرفتن(جویای حال شدن)
چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی
تلمبار- تل انبار
تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن
جا افتاده-آدم متین و با تجربه
از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامهی کاری
جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن
چنبره زدن-حلقه زدن
به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد
خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی
حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله
ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)
تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است
به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن
خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد
از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)
بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی
دل-معده
آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)
انداختن پشت گوش-سهلانگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن
خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن
پشتی-بالش-حمایت
در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن
دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن
بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن
خیک محمد-آدم چاق و فربه
به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن
به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن
بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن
جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن
پُلوغ-ازدحام-بی نظمی
المشنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)
خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است
بار و بنه-وسایل سفر
دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش
چوب لای چرخ گذاشتن-سنگ پیش پا انداختن-ایجاد مانع کردن
آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن
پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن
تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن
چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن
از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)
خیط شدن-نگا. خیت شدن
خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن
با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است
زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم
البرز(بلندقامت، دلیر)
دیر کردن-تاخیر کردن
بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن
حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله
تیز بزی-فورن-بی درنگ
جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است
به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی
حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن
دست کردن-دست فرو بردن
زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی
پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده
آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود)
راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن
حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار
دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد
جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده
آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن
خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی
تخمش را ملخ خورده-نایاب است
چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک
تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند
پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو
چس گرگی پا شدن-صبح زود برخاستن
بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن
تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم
دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند
تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز
دو زاری-سکه ی دو ریالی
دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !
چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی
چادر سر کردن-چادر پوشیدن
جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا
پرداختی-مبلغ داده شده
آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)
تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن
چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس
آکَل(آقای کربلایی)
دوا خور-معتاد به الکل
خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن
چل زن-زن کوتاه قد
از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)
باد گلو زدن-آروغ زدن
زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد
اسبابکشی-نقل اثاثه از خانهای به خانهی دیگر
اوا خواهر(مرد زننما، مردی که علائق زنانه دارد)
خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن
آبکور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد
بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن
خیار چنبر-نوعی خیار
خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب
چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن
به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن
خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد
پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن
جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا
بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم
تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن
جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است
بازداشتگاه-زندان موقت
دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن
رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن
اسمورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار
دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد
پِی-دنبال
چپه-کجی به یک سمت
دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن
انگشت کردن-انگشت رساندن
تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن
زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن
شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷
بامب-توسری
دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن
آبکور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد
از دهان گندهتر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست
به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن
خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن
چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب
بار انداختن-توقف و اقامت کردن
از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بسانداز خرج کردن)
دو شاخ-دارای دو شقه
راسته چینی-چیدن ساده و آسان
زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر
جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود
بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن
حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم
این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل میگویند)
حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود
این سفر-این بار
پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن
پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن
بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان
پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن
جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا
چوق-چوب-تومان
دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن
تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند
جِر انداختن کسی را-اوقات کسی را تلخ کردن-خشمگین کردن کسی
دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش
دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن
پر افاده-متکبر-مغرور
دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی
پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند
جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن
تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن
به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند
خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن
آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)
دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن
زحمت کش-کارگر-پیشه ور
پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن
پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه
پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین
از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن
پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن