اردیبهشت 9, 1403

مجموعه کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی، عامیانه قسمت 326

تمام کردن-مردن

از حد (توانایی) خود تجاوز کردن

حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار

خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن

داوطلب-خواستار-نامزد

جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن

ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز

پاسور زدن-پاسور بازی کردن
از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)

بار خود را زمین گذاشتن-زایمان کردن

بشقاب پرنده-سفینه ی بشقاب مانند که از کهکشان آمده است . چیز پرنده ی ناشناس

خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند

خرج برداشتن-پول لازم داشتن

دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم

توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن

بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان

از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد)

خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن

از شیر گرفتن(به دوره‌ی نوزادی پایان دادن)

از سر کسی زیاد بودن(بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن)

خربان-صاحب خر-خرکچی
دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب

زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند

به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن
رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن

ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد

به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن

رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان

بی سر و پا-پست-فرومایه

خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن

آبِ خشک-آب بسته

چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن

آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)

رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن

اسب چوبین(تابوت)

چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود

حلال زاده-پاک و نجیب

دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم

بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد

خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن

پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن

چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند

از خشت افتادن-بدنیا آمدن

تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن

چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند

حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن

پار-فرسوده و اوراق-مجروح

تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود

از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)

ابنه‌ای(کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد)

حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن

دمامه-زن خشن-زن بی حیا و پاچه ورمالیده-آپارتی

بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه

خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک

 

ریزه میزه-ریزه پیزه

بی اشتها-بی میل به غذا

بی فک و فامیل-بی کس و کار

چوچوله باز-زنباره-دوست دار زنان بدکاره

درز را آب دادن-از راه به در شدن

آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس

بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک

بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن
حقه زدن-فریب دادن

پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب

پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری

چوب لای چرخ گذاشتن-سنگ پیش پا انداختن-ایجاد مانع کردن

از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن

در زدن-کوبیدن در خانه

دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد
زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن

رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن

تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن

تب کردن خر-پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم

خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه

دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن

از آب و گل در آمدن-مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک

دست خدا به همراه-در پناه خدا

آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات

زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه

 

د ِ-حرفی برای بیان مداومت

خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت

آب‌زیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)

داداشی-برادر در زبان کودکان

دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک

آبدار-سخت-شدید-سنگین

بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

تا برداشتن-تا شدن-خم شدن

چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو

اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)

حسرت به دلی-آرزومندی شدید

در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن

پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن

اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن

دراز کش-افتاده-خوابیده

اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)

بِدو بِدو-با شتاب-سریع

خاور زمین-قاره ی آسیا

راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی

چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت

ارزانی(بخشیدن، دادن)

حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم

از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)

بند آوردن-متوقف کردن

از زور پسی(از روی ناچاری، اجبارن)

خاور زمین-قاره ی آسیا

خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن

پول و پله-پول

خیابان گردی-بی کاری-ولگردی

بی فکر-لاابالی-بی قید

بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن

زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

انگشت‌پیچ(نوعی گز رقیق)

نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن

جاده کوبی-راه صاف کردن

چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن

رو به راه-آماده-مهیا-منظم

اصل‌ کاری-مهم‌ترین چیز یا شخص

آبجی خاک‌انداز-زن فضول و خبرچین

ریز-خرد-کوچک

دستمالی-دست مالیدن
به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن
آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن

آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)

ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن

زاچ-زائو

توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد

دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون

بجا-شایسته-در هنگام مناسب

این خاکدان-دنیا

استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)

در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن

حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن

دَلِگی-هیزی-چشم چرانی

از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)

آتش بی‌باد(ظلم، می)

زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است

تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن

چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن

داوطلب-خواستار-نامزد
آیه آمدن(سوگند یاد کردن، به قرآن سوگند خوردن)

اوا خواهر-مرد زن‌نما-مردی که علائق زنانه دارد

به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند

پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن

از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)

توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن

پول و پله-پول

داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است

به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی
بازرس-مامور بررسی و کنترل

از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)

روزه ی کله گنجشکی-روزه ای که بچه ها تا نیمه های روز می گیرند

چَرچَر-اسباب عیش و عشرت

تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن

پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست

دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی

راحت کردن خیال کسی-به کسی اطمینان خاطر دادن

برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن

زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن

رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن

اسیر خاک(مرده، تن‌پرور)

به باد دادن- باد دادن

دیر فهم-کند ذهن-کودن

دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی

حساب کردن-پرداختن خرج

زاق-چشم زاغ چشم

داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت

استخوان‌بزرگ-شخص دارای اصل و نسب
راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد

در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن

خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی

افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)

تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن

دختر خوانده-نادختری-دختری که به فرزندی پذیرفته شده است

حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد

چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو

خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن

پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است

چَکی-وزن نکرده-یک جا

حق آب و گل-امتیاز-اعتبار

چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن

پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی

تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن

جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است

پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن

زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی

ذکر مصیبت-بیان درد-یادآوری رنج های خاندان محمد و به ویژه حسین

بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن

دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن

رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم

 

با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن

(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد

 

به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن

پیاز مو-ریشه و بیخ مو

جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری

دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن

 

جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند

دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد

ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن

استخوان‌فروش-ستایشگر آبا و اجداد
دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر
دود چراغ-کشیدن شیره
دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن

پیاله فروش-میخانه چی

چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت

آدم شش‌درچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش

جدا جدا-یکی یکی-جداگانه

اتیکت(برچسب، آداب و رسوم، قاعده)

حرف شنو-سر به را-مطیع

از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)

اشتباه لپی(اشتباه لفظی)
آشیخ روباه(آب‌زیرکاه، مکار)

پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن

آشغالی-سپور

دو پا-انسان

 
خرده حساب با کسی داشتن-با کسی دشمنی قبلی داشتن

جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان

باد توی سرنا کردن-اسرار کسی را فاش کردن

دو به هم زنی-دو به هم اندازی
به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند
حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن
دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن

زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن

رو شور-سفیداب

از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)

روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن

از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، به‌کلی تغییر کردن)

دستِ دلبر-گران قدر-عزیز

به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن

دایی قزی-دختر دایی

آمدکار(شگون، فال نیک، خجستگی)
تاتوله هوا کردن-به حیرت دچار کردن-به سکوت واداشتن
توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن

به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

بار خود را زمین گذاشتن-زایمان کردن

حکیم جواب کرده-یتیم

پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود

بامبول زدن-حقه سوار کردن

خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار

زیر دم سستی-انحراف اخلاقی
ازقحطی‌درآمده(گرسنه‌چشم، آدم ندید‌بدید)

رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن

اسباب‌چینی(دسیسه‌چینی، توطئه‌چینی)

دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است

پشه زدن-نیش زدن پشه

بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور

اهل نشست-تارک دنیا-گوشه‌نشین

خوش ترکیب-نگا. خوش تراش

 

خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن

ژله-لرزانک

 

خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن

اشکال‌تراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)

به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن

چاک کردن-نگا. چاک دادن

دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت

چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن

دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن

دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن

آواز شدن-شهره شدن

به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد

پاکاری-شغل پاکار

تِر زدن-خراب کردن کار

زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها

بد لعاب-بد گوشت-بد خلق

دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه

اِحلیل خوردن-فریب خوردن

دخالت کردن-در آمدن در کاری

جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان

به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن

پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن

پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص

چسبیدن-لذت دادن

بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن

پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن

پِشک-نرمی و پرده های بینی

پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن

ادب‌خانه(مستراح، طهارت‌خانه)

خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه

خُل-نیمه دیوانه-سفیه

زیر پوش-جامه ی زیرین

آهن کهنه به حلوا دادن(معامله‌ی پرسود کردن)

دست پیش-گدا

زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند

زار-نا به سامان-خراب-بد

درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار

بلبل زبانی کردن-شیرین زبانی کردن-حاضر جوابی کردن-پرحرفی کردن

 

دارا-ثروتمند

آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن

حاجی ارزانی-گران فروش
پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند

از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن

پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی

چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است

خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل

بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز
دبه کردن-دبه در آوردن

درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه

التفاتی-داده شده-مرحمتی-اعطا شده
دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن

دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن

بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب

چاچول باز-حقه باز-شیاد

حساب داشتن-حساب بانکی داشتن
چانه کردن-تقسیم کردن خمیر نان به گلوله های مساوی
چوب بندی-داربست

دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن

تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن

جز و ولز-نگا. جز و وز

حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی

پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان

خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن

زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن

چش شده ؟-او را چه شده است ؟

این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)

خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت

زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن

تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن

آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر

راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن

خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است

زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن

انداختنی(جنس نامرغوب)

ته نشست-رسوب

اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)

بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن

رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن
چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی

جگرک-نگا. جغور بغور

بلا به دور-بلاها دور باد

به گوزگوز افتادن-پیر شدن-از خستگی زیاد از پای در آمدن

پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن

به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن

برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت

با متانت-با وقار

زحمت کشیدن-کار کردن

چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن

 

جیره بندی-سهم بندی

برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها

تیپا خوردن-رانده شدن

پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن

دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن

حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن

بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست

بی خیال بودن-اهمیت ندادن-نگران نبودن

خاطر داشتن-به یاد داشتن

اَتَر زدن(فال بد زدن)

خِطَب-جزیی از جهاز شتر

باب-مرسوم-معمول

دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن

باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند

دهن لق-کسی که راز خود و دیگران را بازگوید

نوشته دیگر :
بهترین آموزشگاه زبان انگلیسی

جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن

دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن

جوان مرگ شدن-در جوانی مردن

بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن

پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم

پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن

تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه

خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن

ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است

ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند

چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟

خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن

حرف گوش کن-حرف شنو

پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن

 

حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد

به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب

اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)

به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن

زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن

خیابان گردی-بی کاری-ولگردی

انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)

افتادن دست-از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن
چشم و چار-چشم-دید-بینایی

بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی

 

تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن

پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن

بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجه‌ی جایی کردن

رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان

آبِ سیاه(نیمه کوری)

دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که

اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده

پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن

ذِله کردن-ذله آوردن

راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن

پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی

حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند

از جنس چیزی بودن

التفاتی-داده شده-مرحمتی-اعطا شده

زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند

چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن

زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن

حی و حاضر-آماده

حبف و میل-ریخت و پاش

رفتن با سر-نهایت شوق و اشتیاق برای انجام کاری

در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن

با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن

برج ریق-برج نامیمون و نامبارک

چهار چنگول ماندن-نگا. چهار چنگول شدن

چرکمرده-نگا. چرکمُرد

جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد

پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر

خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا

پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن

به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن

حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن

دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن

دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود

خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق

پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن

بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است

از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)

حاجی خرناس-لولو

دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی

با کله-دانا-چیز فهم-خردمند

زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن

بوی نا-بوی ماندگی

جا افتادن-سر جای خود آمدن

راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد

دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی

ریز نقش-دارای اندام کوچک و ظریف

دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن
چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب

خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن

دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق

احدالناس(کسی، فردی)

خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر

چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود

دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن

پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی

آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن

 

ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن

پول مول-پول

رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن

پزا-زود پخت شونده

اسباب‌چینی-دسیسه‌چینی-توطئه‌چینی

رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن

انگشت به دندان گزیدن(متحیر شدن، حسرت خوردن)

ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن

 

پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن

تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل

تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند

 
زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن

خبر مرگش-خدا مرگش بدهد

دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی

دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن

اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)

تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک

پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن

پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند

چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)

دست به سر و روی چیزی کشیدن-چیزی را تعمیر و تمیز کردن

دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن

خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن

حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است

روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن

پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده

چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند

راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی

پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن
دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی

زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد

ذلیل شده-خوار و زبون-دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند

تپل مپل-چاق و چله
زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن

تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او

 

زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند

بیرون روش-اسهال-شکم روش

زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن

استخوان‌دار(محکم، بااراده)

راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد

تت و پت-لکنت زبان
درمانگاه-جای درمان بیمار
چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت

پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند

چشمک زن-نگا. چراغ چشمک زن

 

بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن

بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن

الکی-بی‌هوده-بی‌خود-دروغکی

الحق-به‌راستی-حقیقتن

درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه

خودخوری-حالت خودخور

ژاکت-کت بافته شده از کاموا

تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده

آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)

 

جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده

آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)

پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن
اقل‌کم-دست‌کم-لااقل

پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن

تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ

پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن

تسویه حساب-تلافی-پاک کردن دل خوری
تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن

خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن

اسباب‌چینی-دسیسه‌چینی-توطئه‌چینی

خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن

دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی

دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر

خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم

تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک

از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن

اجاق‌کور(نازا، بی فرزند)

پیه چیزی را به تن مالیدن-خود را برای چیزی آماده کردن

دندان تیز کردن-طمع کردن

درز را آب دادن-از راه به در شدن

خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن

بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن

زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب

با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد

رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن

چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف

به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن

چروک-چین و شکن

چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن

آفتاب را به‌گز پیمودن-کوشش بی‌هوده کردن
پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا

چلاق شده-نوعی نفرین است

خرده بُرده-مشکل-اختلاف

جای سفت-وضعیت سخت

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن

دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن

پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن

خانه خمیر-نگا. خانه خراب

دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده

حساب ماست بندان یزد-حساب ساختگی
بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره

ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

پکر شدن-کسل و عصبانی شدن

خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش

جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند

خال مَخال-خال خال

اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)

دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن

از مرحله پرت بودن-یکسره بی‌اطلاع بودن

زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن

حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن

بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن

چپ-لوچ-مخالف حکومت

چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن

تخم سگ-نوعی دشنام است مانند پدر سگ

بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن

 

زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن

از دست کسی در رفتن-کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن

حبه ی انگور-دانه ی انگور

چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی

آیه آمدن(سوگند یاد کردن، به قرآن سوگند خوردن)

دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار

ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود-آری به خدا

حاجی ارزانی-گران فروش
زُل-خیره

پینه زده-وصله کرده

زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن

بغل زدن-زیر بازو گرفتن

خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن

انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)

بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن
دست کردن-دست فرو بردن

اِرا(هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید)

آهو چشم-معشوق-شاهد

جفت بودن-در جای خود قرار داشتن

بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز

دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن

چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش

از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن
زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس

پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن

خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند

بی قواره-بد شکل

پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو

چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند

دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند
داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن
رضا شدن-راضی شدن

تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند

از خجالت آب شدن-بسیار شرمنده شدن
خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن
آب و رنگ-طراوت و شادابی

دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر

تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن

پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن

آدم بی‌سر و پا-متضاد آدم درست‌وحسابی
 

فرسوده و خراب شدن

خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن

دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر

خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش
 

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

حرف نشنو-خیره سر و یکدنده

جا انداختن-به سر جای خود آوردن

پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی

بز دل-ترسو

خشکه بار-نگا. خشکبار

خِر-حنجره-گلو

جِر خوردگی-بریدگی-پارگی

پکاندن-ترکاندن

ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن

زیر دندان کسی مزه کردن-از چیزی خوش آمدن-خواهان تکرار چیزی بودن

خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد

از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری)

خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر

آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)
خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود

بستری-خوابیده در بستر-بیمار

زحمت دادن به خود-خود را به زحمت انداختن

پریدن خواب از سر کسی-خواب نیامدن-هرچند وقت خواب باشد

دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود

زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!

خدمت رسیدن-به حضور رسیدن

ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن

آدم بی‌معنی-آدم بی‌خود

خاطرجمع شدن-مطمئن شدن

آفتاب چریدن(بی‌کار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)
دبنگ-احمق-کودن

اگر بمیری هم-به‌هیچوجه-هرگز

 

رو نشان دادن-چهره نمایاندن

خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد

دم-هنگام

اشکال‌تراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)

دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی

 

بی قواره-بد شکل

پیشاب-ادرار

آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)

پاتوغ-محل گرد آمدن

رسیدگی کردن-سرکشی و وارسی کردن
دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن-کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن

دَم باز-چاپلوس-متملق

باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی

چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن

اهل کاری بودن-وارد بودن در کاری

حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن

پینه-وصله-پوست سخت شده

آش و لاش-به‌کلی متلاشی‌شده-له‌ولورده

بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده

خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن

آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی

بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن

جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن

آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال

بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده

آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب)

پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی

درآوردن شکلک-ادا در آوردن

برخورد-بهم خوردن-تصادف

روی دایره ریختن-روی داریه ریختن

باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن

رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن

بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر

حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی

این خاکدان-دنیا

تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن

د ِ-حرفی برای بیان مداومت

آش دهن‌سوز-هر چیز مطلوب و پسندیده

از دهان گنده‌تر حرف زدن(گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست)
باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن

در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

 
تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن
چِرت-حرف بی معنی و نامربوط

آتش‌بیار معرکه-فتنه‌انگیز میان دو دشمن

بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن

خانه به دوش-بی خانمان-آواره

جرواجر کردن-پاره پاره کردن

زبان گز-چیز تند و تیز

آدم نچسب(کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند)

تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن

دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن
خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن
آتشِ تر-شراب-لب معشوق
آیَم سایَم-گاه‌کاهی

زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن

ادرار کوچک(شاش)

آلامد(باب روز، به‌رسم معمول)

خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود

ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک

پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی

 

پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن

ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن

تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن

اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی

پاشیر-گودال پای شیر آب

بر وفق-مطابق-موافق

به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن

دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن

نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن

چرکمرده-نگا. چرکمُرد

آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن

در کردن-شلیک کردن-خالی کردن

پر مدعا- پر ادعا

پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف

چنگولک-سست و ضعیف

دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن

از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)

چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن

خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج