اردیبهشت 8, 1403

مجموعه کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی، عامیانه قسمت 26

از حال رفتن-بی‌حال شدن-غش کردن

ابرو کج کردن-خشم گرفتن

تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید

آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن

دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند

 

زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن

با متانت-با وقار

رمبیده-خراب شده-فرو ریخته

پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن

از خجالت آب شدن-بسیار شرمنده شدن

به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن

دق کُش-آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد

از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)

خط کش-وسیله ای برای زسم خط

خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن

حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا

آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیل‌شده، ورپریده)

به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست

جان کلام-اصل مطلب

اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن

بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن

تند نویسی-سریع نویسی

تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن

استخوان‌دار(محکم، بااراده)

پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا

روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن

پشم علیشاه-درویش بی قدر

خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه
زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند

ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن

زرد گوش-بی رگ-ترسو

پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن

زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند

تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن

زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن

دستی-به عمد-از روی تعمد

زیر سری-بالش-متکا

حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

حق البوق-رشوه

زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد

زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی

آن چنانی(چنانکه خود می‌دانی، بسیار گران‌بها، بسیار عجیب)

 

بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن

آینه‌ی کسی بودن(یکسره از کسی تقلید کردن)

زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن

آمیزقلمدون(میرزا‌بنویس، کاتب)

تن زدن-سرپیچیدن-نپذیرفتن

 

درشت-حرف زشت-دشنام

ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

چَه چَه-صدای بلبل

برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن

با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی

دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن

از اوناش نبودن ( فقط به‌صورت منفی)(از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است)

ته نشست-رسوب

حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن

آمیزقلمدون(میرزا‌بنویس، کاتب)

از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)

زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن

رم دادن-رماندن-فراری دادن

خوشگلک-با خوشگلی اندک

خنک-بی مزه-بی نمک-نچسب

خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل

به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن

چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر

آلت فعل-وسیله‌ی انجام کار

بوق زدن-اعلام موافقت کردن

 

پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن

پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن

بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن

اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)

 

حساب ماست بندان یزد-حساب ساختگی

دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن

اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن

بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد

زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی

دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن

 

چال-گودی-حفره

این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن

آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن

دست کردن-دست فرو بردن

دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)

از خر افتادن-نابود شدن-مردن

افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن

زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن

آب نکشیده-زشت-بد-نامفهوم

تو در تو- تو به تو

پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن

تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار

پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد

حلال زاده-پاک و نجیب

ازراه‌نرسیده-در همان لحظه‌ی رسیدن-به مجرد ورود
پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد

حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد

زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی

از گرد راه رسیده-تازه‌وارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته

آفتابه‌دزد(دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند)

چشمداشت-توقع-انتظار

اسب چپ با همدیگر بستن-با هم کینه و دشمنی داشتن

به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن

بی حال-فاقد نیروی لازم-بی حوصله-خسته

دُم عَلم کردن-اظهار وجود کردن-حالت تعرض به خود گرفتن

دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن

خستگی در کردن-استراحت کردن

حشل-خطر

 
آتش بی‌دود(آفتاب، غضب)

خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن

چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند

دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد

آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن

به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن

خروس خوان-هنگام سحر

جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن

با کسی بحث و مجادله کردن

آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی

اهل کوفه-سست پیمان-بی‌وفا و غیرقابل اعتماد
زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند

خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد

خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست

 

پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن

تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره

این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند)

آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)
 

پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود

خوراک-مصرف یک دوره ی معین

 

توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن

چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق

روادید-اجازه ی ورود به یک کشور-ویزا

زیر جلی-پنهانی-آهسته

پوز زدن-دهان زدن

خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن

زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن

تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح
دردسر-گرفتاری-سرگردانی

بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه

از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن

رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان

پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق

با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن

خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند

تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن
ذلیل‌شده

از خر افتادن(نابود شدن، مردن)

پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد

درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی

بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل

در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن

خیره-بی شرم-پر رو

بنا گذاشتن-قرار گذاشتن

دور برد-دارای برد زیاد

پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی

خودفروش-فاحشه-خائن

جَرّ-کشمکش دعوا

در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود

به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن
دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن

تریت- تلیت

آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن

دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی

آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)
در زدن-کوبیدن در خانه

چو افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته

پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار

پیش پیشکی-از پیش

دلقک-شخص مسخره

پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی

داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس

تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن

پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو

با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد

جا-رختخواب-بستر

بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود

زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن

خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن

زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن

با خدا-خداشناس-مومن

چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال

آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن

زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن

پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز

پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن

التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)

زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن

به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن

 

خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد

بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه
دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود

رمباندن-خراب کردن

پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن

آجرپاره-جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره

الف الف کردن-قاچ‌قاچ کردن

چغلی کردن-شکایت کردن

دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه

خراب شدن-از کار افتادن-منحرف

زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن

آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم

ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود

رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا

حلال وار-به صورت حلال

درخت اگر-امید پوچ و واهی

پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن
 

باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن

دست پاچه شدن-مضطرب شدن-دست و پای خود را گم کردن

دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن

پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن

چُغُل-سخن چین
دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم

دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن

آدم ثانی-حضرت نوح

حاضر و آماده-آماده

آن چنانی(چنانکه خود می‌دانی، بسیار گران‌بها، بسیار عجیب)

 

زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن

خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی

اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)

دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه

چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن

اَکه ننه-آدم آب‌زیرکاه

ازخودراضی-متکبر-خود پسند

افتادن بچه-سقط شدن جنین

رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار

از دست دادن(گم کردن)
رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن

بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی

درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن

حق دادن-تایید کردن
آوار شدن سر کسی-بی‌خبر نزد کسی در آمدن

زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن

جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن

 

انگشت‌نگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده

روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن

چهارتا شدن چشم کسی-سخت تعجب کردن کسی-خیره ماندن از تعجب

رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل

خِرخِره-حلق-حلقوم

بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق

اَتَر زدن(فال بد زدن)

تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن

بی ناخن-بی انصاف-کسی که به زیردست سودی نمی رساند

ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش

چریدن-راه افتادن کار و کاسبی

جایی-مستراح-توالت

جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم

چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف

برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن

بد گوشت-آدم نچسب-دیر پیوند-کسی که زخمش دیر بهبود یابد

آشنا روشنا(دوست آشنا)

دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع

دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره

چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند

خاله خرسه-دوست نادان

پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند

دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند

خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی

اجاق-دودمان

پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن

چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن

تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران

آهو چشم-معشوق-شاهد

پالان کردن کسی-فریب دادن کسی

پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت

چارلا-چهار لا-چهار تو

رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن

پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف

جون جونی-نگا. جان جانی

چس گرگی پا شدن-صبح زود برخاستن

جد و آباد درآوردن و گفتن-دشنام دادن-ناسزا گفتن

خرکچی-چارپادار

چشم واسوخته-چشم برتافته

پرت گفتن-حرف بی معنی زدن

چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی

دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی
خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن

بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است

دور-بار-دفعه-نوبت

از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)

جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن

تر تری-کسی که اسهال گرفته است

جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن

چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت

 

آبِ خشک-آب بسته

تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن

دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار

ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)

درز را آب دادن-از راه به در شدن

تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن

خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت

ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه

جزوه-کتابچه-دفترچه

خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

با دست و پا-آدم زرنگ

پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد

دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی

ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه

حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم

آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد

خانم-زن بدکاره-هرزه

تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)

خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن

جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن

پا سوخت-پا بد-بد شانس

خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی

زهره ترک شدن-زهره آب شدن

بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد

به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن

خرفت-نادان-ابله-کند ذهن

پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر

از بی‌کاری مگس پراندن-بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن

چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن

شعله‌ی آتش

انداختنی-جنس نامرغوب

دندان شکن-قاطع-محکم

اُزبَک(بی‌ریخت، ژولیده، ازخودراضی)

داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن

پِر پِر آمدن-به لرزه افتادن

خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن

پوست کلفت-سخت جان-مقاوم

زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن

اسباب‌بازی(وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان))

آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)

به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن

خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن

الحق و الانصاف-انصافن-حقن

آشیخ روباه-آب‌زیرکاه-مکار

چهارتا شدن چشم کسی-سخت تعجب کردن کسی-خیره ماندن از تعجب

چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن

درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن

حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم

 
رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن

ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن

آب خنک خوردن-به زندان افتادن

تو در تو- تو به تو

تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده

بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن

انگشت بلند کردن-اجازه‌ی سخن خواستن

به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن

خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

خرخاری-همدیگر را خاراندن

دول-آلت مردی به زبان کودکان

چرکوندی-لکه دار کثیف

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

خرجی-پول لازم برای گذران روز
درز گرفته-کوتاه کرده

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن

دهن لق-کسی که راز خود و دیگران را بازگوید

چغل خور-سخن چین

ریخته پاشیده-درهم برهم-شلوغ پلوغ

اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر
دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده
جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض

بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن

چاق شدن قال-گرم شدن دعوا-اوج گرفتن بگو و مگو

دزد و دغل-نادرست و مکار

آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند

پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن

جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن

پشم ریختن-از میان رفتن توانایی و مقام

زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی

دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک

زبان گز-چیز تند و تیز

دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او

چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن

در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد

آب دندان خوردن-حسرت خوردن

باب شدن-معمول و رایج شدن

از زمین سبز شدن-ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن-به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن

درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا

زیر چاق بودن-برای کاری آماده بودن-کاری را بلد بودن

دزد سر گردنه-کاسب نادرست و گران فروش

بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است

ته بر کردن-از ته بریدن

چرمی-از جنس چرم

پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست

حرام و حرس-ریخت و پاش

آب سیر-جانور خوش‌رفتار

جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال

زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن

آبجی خاک‌انداز(زن فضول و خبرچین)

دق کردن-از غصه مردن

اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)

آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب

تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره

بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره

پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن

خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم

 

زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند

آش شله‌قلمکار-بی‌نظم و قاعده

به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند

از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن

چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن

تعریفی-قابل توجه-عالی

دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن

نوشته دیگر :
آموزشگاه آرایشگری زنانه کرج

اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)

پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو

اَنَک شدن-تحقیر شدن-خجالت کشیدن

اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری

به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است

آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق
تُف کار-بچه باز

خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم

راست راست-آشکار و علنی-بی پروا

 

خوشایند-مطبوع-پسندیده

پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است

احدالناس-کسی-فردی

حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر
خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز

چین چین-پر از چین

افقی برگشتن(شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن)

پیش کردن گربه-راندن گربه
حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری
دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن
جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید
آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن(بهره بردن از چیزی، نصیب بردن)

آمد کردن-رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته

اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط

چل مرد-مرد کوتاه قد

تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود

چغل خور-سخن چین

خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت

ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن

آدم بی‌سر و پا(متضاد آدم درست‌وحسابی)

چرند اندر چرند-پرت و پلا

پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن

چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجه‌ی جایی کردن

جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش

به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن

پِی-دنبال

خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن

تب و تاب-سوز و گداز

دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها

آکَل(آقای کربلایی)

دومندش-دوم از آن

چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن

آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)

چینه-دیوار گلی

دستِ دلبر-گران قدر-عزیز

در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن

چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز

خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی

حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن

بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن

اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظره‌ی بد یا غذای بد)

خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن

تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن

 

بلغور کردن-سر هم ردیف کردن-حرف های قلمبه زدن-شکسته و نامفهوم حرف زدن

چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود

تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن

خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود

تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل

خدا به دور-پناه بر خدا

آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن

از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)

خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن

اینجانب-تعبیر گوینده یا نویسنده از خود

جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن

پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد

دور تا دور-گرداگرد-اطراف
چس نفسی-پر حرفی-روده درازی
 

ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)

بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند

 

جلبی-حقه بازی-فاحشگی

دست به دست مالیدن-تردید نشان دادن-هیچ کاری نکردن

زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها

تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را

در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن
بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان

زوزه کشیدن-آواز برآوردن

اَتَر زدن(فال بد زدن)

حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن

اتوکشیده-با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب

با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی

زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن

چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن

پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک

چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن

جزاندن-آزار و اذیت کردن

به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن

راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی

پت پتی-موتور سیکلت

از شیر گرفتن(به دوره‌ی نوزادی پایان دادن)

پشه زدن-نیش زدن پشه

از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن

پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء

از عزا در آوردن(به دوره‌ی عزاداری پایان دادن)

چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن

دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار

زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن

چروک خوردن-نگا. چروک افتادن

تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن

آفتاب‌نشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانه‌خراب کردن)

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن)

درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن

دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن

دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی
تور خوردن-برخورد کردن-به پست کسی خوردن

زمخت-درشت-ناهنجار

 

چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن

خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن

ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز

چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ

رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک

پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن

 

حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن

پیگرد-پی گیری-تعقیب

تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن

بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

جیره بندی-سهم بندی

پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن

رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع

آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)

ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز

تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن
خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است

چله اش افتادن-آبستن نشدن زن

بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره

بی دماغ-افسرده-اوقات تلخ-دمق

بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن

داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران

خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن

آستین از دهان برداشتن-خندیدن

پیاله فروش-میخانه چی

پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک
رگ ترکی-تعصب نژادی

چنار عباس علی-متلک بد

دُنگی-دانگی

اصحاب منقل(اهل گفت‌وگو و سخن)

تو جیبی-پول مختصری برای برخی هزینه های روزانه

آمیزقلمدون(میرزا‌بنویس، کاتب)

خنگ خدا-نادان و کودن

تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن

دم موشی-هر چیز باریک و دراز

آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن

ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه

 

اجاق‌کور-نازا-بی فرزند

آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)

 
آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع

زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن

داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن

جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران

به آخر خط رسیدن-به پایان کار

دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار

افتادن دست-از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن

بیرون روش-اسهال-شکم روش
جل و پلاس-اثاثیه ی ناچیز و کم بها
بالا آمدن کفر کسی-بی نهایت خشمگین شدن

خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن

حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز

چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب

جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی

زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن

تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن

از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی

چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی

بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد

جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن

تَق-صدای برخورد دو چیز به یکدیگر

چُر-ادرار

 
زدن خود به آن راه-خود را به نادانی

چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه

بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن

تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل

پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن

اُریب-کجکی-یک بر-یک ور

جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته

دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن

جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان

پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود

بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن

خواب از سر کسی پریدن-نگا. پریدن خواب از سر کسی

دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن
دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن

چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن

در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد

به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی

بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت

تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن

در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال

چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره

چشم دراندن-دقت زیاد کردن

چوب در چیزی کردن-تحریک کردن

 

خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی

زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید

تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)

زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن-کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن

خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک

حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد

دست آموز-تربیت شده-آموخته

حلال زاده-پاک و نجیب

پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد

دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن

 

زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

بفرما زدن-تعارف کردن

رتوش-دستکاری و آرایش عکس

راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی

خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع

اصل‌ کاری(مهم‌ترین چیز یا شخص)

زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن

دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری

زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار

اما(اشکال‌تراشی، ایجاد شبهه)

خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن

پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن

حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی

خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم

اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)

به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن

زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن

زیر شلواری-زیر جامه

دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک

بی ریخت-زشت-بد ترکیب

خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند

روز مبادا-روز سختی و پریشانی

خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی

جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن

آفتاب را به‌گز پیمودن-کوشش بی‌هوده کردن

دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن

دست فروشی-شغل دست فروش
آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب

زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن

دار و دسته-پیروان و اطرافیان

آکله فرنگی-سیفلیس

رفوزه-رد شده در امتحان-مردود

پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو

آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)

تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی

آدم بی‌خود(بی‌شخصیت و بی‌معنی)

زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند

رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه

خیرات کردن-چیزی را

جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها

آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)

دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز

 

آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن(خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن)

اردک‌پرانی-از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن

حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن

دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن

روی چشم-اطاعت می شود !

جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن

رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن

حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند

بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا

آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش

خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر

بند آمدن-متوقف شدن

چندش شدن-حالت چندش دست دادن

بی قواره-بد شکل

جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ

بی حال-فاقد نیروی لازم-بی حوصله-خسته

در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن

زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن

از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)

خاطر کسی را خواستن-کسی را دوست داشتن

چربیدن-برتر بودن-پیش بودن

خشک خشک توش کردن-در مقابل کسی شدت عمل به خرج دادن-کسی را سخت آزردن

رومیزی-منسوب به میز

تقلا-دست و پا زدن-کوشش زیاد

تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش

پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن

بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی

تحت اللفظی-کلمه به کلمه

خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه

پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن

روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن

تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن

بساز-آدم سازگار-صبور

خوش منظره-خوش نما-زیبا

دلسرد کردن-ناامید کردن

آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف

اُرد-درخواست-سفارش-دستور

جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن

درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی

جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه

رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن
چگور پگوری-خوشگل-جذاب

بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق

حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن

تلق و تولوق-صدای ناهنجار

تا-توانایی

 

تک روی-عمل بدون توجه به جمع

حلال وار-به صورت حلال

پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور

تو دل برو-با نمک و گیرا-کسی که مورد توجه قرار می گیرد

 

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا

آبِ دندان(حریف ساده)

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز

خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان

دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند

 

زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه

پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن

 

آینه‌ی دق-آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم

دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن

چشمک-ایما و اشاره به چشم

بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب

دوخت و دوز-خیاطی

پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم

از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)

آدم چوبی-بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی

در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن

رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن

آینه‌ی هفت‌جوش-خورشید

آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)

جاپیچ-جاکش-دلال محبت

چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن

زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد

دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون

تارتنک-عنکبوت-کارتنک

جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی

خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند

افسارگسیخته-سرکش

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن

به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن

خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند

در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته
افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن

خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد

خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب

خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی

پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق

پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم

انگشت‌شمار(کم، معدود)

بخور و نمیر-مقداری از غذا که تنها برای ادامه ی زندگی کفایت می کند

دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه

حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن

چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی

تو بوق زدن-رازی را فاش کردن

دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

آدم ثانی(حضرت نوح)

تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن

بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی

بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم

 

از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)

جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن(از باران به ناودان پناه آوردن)

آواز کوچه‌باغی(آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است)

چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن

چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود

دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن

جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا

آب بردار(دوپهلو، کنایه‌آمیز)

آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب

دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز

پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن

امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)

خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی

ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور

جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است

رو به راه کردن-آماده و مهیا کردن

خیس شدن-تر شدن

ریم رام-رام رام-اسم صوت برای بیان آوای ساز و نوای موسیقی

اجاق(دودمان)

آرتیست‌بازی-انجام کارهای غیرعادی

دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن

آمد(فرخندگی، خوش‌قدمی)

جا دار-وسیع-فراخ

خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن

چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد

چاک کردن-نگا. چاک دادن

روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا

اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن

بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن

به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست

از راه به‌در بردن(فریب دادن، اغوا کردن)

ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن

از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن

چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند

آهوی شیرافکن(چشم محبوب)

آش دهن‌سوز-هر چیز مطلوب و پسندیده

چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن

آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات