
پایان نامه ارشد درباره "، شيطان، آيهي
در برخي نقل ها آمده است زمانيکه شيطان قصد وسوسه آدم و حوا را کرده، ابتدا به سراغ آدم رفت ولي چون مکر او کارساز نشد پس به سراغ حوا رفت و او را در رابطه با خوردن ميوه ممنوع وسوسه کرد. حوا تحت تاثير شيطان قرار گرفت و فرمان الهي مبني بر ممنوعيت خوردن ميوه را فراموش کرد. او آدم را نيز وادار به خوردن ميوه کرد و در نتيجه اين لغزش، هر دو از بهشت رانده شده و به زمين آمدند. بنابراين حوا مقصر بوده و از همين رو حوا به عنوان يک زن مقصر اصلي تمام گرفتاريها و رنج هاي بشر است.
علامه طباطبايي در تفسير الميزان مي فرمايند:
“نسبت اين جريان به حوا از تورات گرفته شده است و قرآن مجيد در اين قصه هرگز “حوا” را واسطهي اين جريان معرفي نمي کند. بلکه با صراحت تمام اين لغزش را به هر دو به طور مساوي نسبت مي دهد”.
از اين رو مي توان گفت که قرآن زن راعامل گرفتاريهاي بشر نمي داند بلکه از نظر قرآن زن و مرد به يک اندازه در هبوط انسان به زمين موثر مي باشند. برداشتهاي منفعت طلبانه و تفسير به راي است که سبب مي شود زن مقصر جلوه نمايد. تمام تلاش علمايي هم چون علامه طباطبائي نيز برخورد با اين گونه برداشتهاي غير علمي است.
2-2 آياتي که حاکي از شر بودن زن مي باشند
درسورهي يوسف آيه 28 آمده است :
“إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ”
در حاليکه دربارهي شيطان در سورهي نساء آيه 74-76 آمده است:
“إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا”
اين بدان معناست که حتي مکر و نيرنگ شيطان نيز در مقابل مکر زنان ناچيز است و زنان از شيطان نيز مکارتر و سوسهگرترند. علامه طباطبايي در ذيل تفسير اين آيات نيز ميفرمايند:
“إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا” ضمن آيات جهاد است و خداوند با دادن وعدهي ثوابها و فضيلتها، مسلمانان را به جهاد امر ميکند و ميگويد: خداوند در اين موارد از اين جهت مکر شيطان را ضعيف قلمداد کرده است که در راه تقويت راهکارهاي طاغوت در برابر راه خدا گرفته و اين مطلب روشن است که مکر و نقشهي شيطان که در راه تقويت طاغوت به کار گرفته شود ضعيف است و کاربرد ندارد.
و اما معناي جملهي “إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ” يعني مکر شما زنان بزرگ است که در داستان حضرت يوسف آمده است اين است که بايد توجه کرد که چه کساني در اين جمله مورد خطاب ميباشند؟… در اينجا با توجه به آيات قبل از اين آيه معلوم ميشود گروهي از زنان مصر نقشهي جلب توجه حضرت يوسف را داشتند و يوسف براي مصونيت خود به خدا پناه برد و خداوند دعاي حضرت يوسف را مستجاب کرد و کيد و نقشههاي آنها را از يوسف برگرداند. ملاحظه ميکنيد در تمام اين عبارات مرجع ضمير همان گروه از زنان مصر است و بنابراين در عبارت “إِنَّ كيْدَكُنَّ عَظِيمٌ” نيز به دليل اين شواهد در قرائن که ذکر گرديد مورد خطاب، زنان مصر ميباشند نه زنهاي ديگر”.297
در واقع در قرآن آيه اي وجود ندارد که به صراحت بين زن بودن و شر بودن رابطه اي برقرار سازد. هيچ گونه اشاره و تشبيهي نيز به صفات منفي زنانه وجود ندارد. از طرفي زن نيز به لحاظ عرفاني هيچ کمبود و نقصاني نداشته و هم چون مرد مي تواند به کمالات عالي انساني دست يابد. تمام موارد نامبرده حاکي از مخالفت قرآن با شرور دانستن زن مي باشد.
3-خطابات متن و نقش جنسيت در فرامين قرآني
بررسي ساختار ادبي متون مقدس از جمله مواردي است که کمک قابل توجهي در درک موضع و نگرش حاکم بر متن نسبت به موضوع مورد بحث ايفا مي نمايد. از اين رو در بخش حاضر به بيان ويژگيهاي دستوري قرآن خواهيم پرداخت.
3-1 خطابات قرآن
همان گونه که روشن است هر زباني داراي ضوابط ، قواعد و دستورات خاصي است. يکي از قواعد ادبي زبان عربي، کاربرد ضمير و صفات مذکر و مونث است که داراي سه حالت است:
الف: اگر گفت و گو فقط دربارهي مردان باشد، صيغهي “مذکر” به کار مي رود.
ب: اگر سخن فقط دربارهي زنان باشد، صيغهي “مونث” به کار مي رود.
ج: اگر طرف محاوره هم مردان باشد و هم زنان، از صيغهي “مذکر” استفاده مي شود و اين به جهت ” قاعده تغليب” در ادبيات است.
با توجه به اين مقدمه، انواع خطابات قرآني در مورد زن و مرد به شرح زير قابل تبيين است:
1- در مواردي قرآن کريم با صراحت زن و مرد را در کنار يکديگر مورد خطاب قرار مي دهد:
“… أَنِّي لاَ أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى…”298
و يا مواردي هم چون نحل:97، احزاب: 35 و نور: 30و 31 اين نوع خطابات براي اين است که قرآن مي خواهد افکار جاهلي قبل از اسلام را تخطئه کند؛ چون آنان بين زن و مرد فرق مي گذاشتند و فضايل را منحصر در مردان مي دانستند؛ در حالي که “آنچه بايد کامل شود روح است و روح، نه مذکر است و نه مونث”.299
برخي ديگر از بزرگان هم چون استاد مصباح فرمودهاند: “براي اينکه توهم نشود تکليف مختص مردان است، هر دو صيغهي مذکر و مونث استعمال شده است. و اصولاً در اين گونه موارد صيغهي مونث براي تاکيد و جلب توجه به اين امر است که مرد و زن در حکم وتکليف مزبور هيچ فرقي با يکديگر ندارند”300.
2- خطابهايي که فقط متوجه مردان است، مانند آياتي که نعمت هاي بهشتي و حور العين را نصيب مردان پارسا و پرهيزگار دانسته است ؛ مانند آيهي 54 سورهي دخان که
مي فرمايد:
” کذلک و زوجناهم بحور عين.”
در توجيه اين آيات گفته شده است: از آنجايي که هم در جامعهي صدر اسلام و هم در اجتماع مطلوب و آرماني اسلام، حضور مردان در بيرون خانه بيشتر بوده و بايد باشد، به مراتب بيش از زنان در صحنههاي اجتماعي حضور داشته و دارند، در نتيجه خطابات بيشتر در عمل و در واقع، متوجه آنان است.
اين مطلب بدان معنا نيست که به مردان اصالت داده شده است و زنان اساساً به شمار نيامده بلکه علت اصلي اين گونه خطابها، همين است که مکالمه پيامبر به عنوان رسول به طور طبيعي بيشتر با مردان جامعه بوده است.301
3- خطاب هايي که با صيغهي مذکر آمده اما مجموعه زنان و مردان را شامل شده است، مانند: ” وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُواْ مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَافًا خَافُواْ عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللّهَ وَلْيَقُولُواْ قَوْلاً سَدِيدًا”302
و يا عبارت “يا ايها الذين آمنوا” که در قرآن بسيار تکرار شده است. آيت الله مصباح در جزوه حقوق و سياست مي فرمايند اين نوع خطاب، شامل مردان و زنان است. چنان که در قوانين کشوري نيز واژههاي ” مردم”، ” افراد جامعه” ” انسانها” به کار مي رود و ضماير مذکر به آنها ارجاع مي شود. بدين جهت تاکنون کمتر شنيده شده است در زمان نزول آيههاي قرآني زني يا مردي اعتراض کرده باشد که چرا قرآن فقط با مردان سخن ميگويد و به زنان اعتنايي ندارد يا کمتر اعتنا دارد، همه مردم با فرهنگ عمومي و زبان عرفي خودشان در مي يابند که اين نوع خطابات شامل مردان و زنان مي باشد . گرچه بسياري از آيهها و جملههاي قرآني با سياق هاي مذکر بيان شده است به همه آنان ( چه زن و چه مرد) توجه دارد.303
3-2 وجوه دستوري اسامي و صفات مربوط به خداوند
در قرآن اسامي و ضماير به کار رفته براي خداوند همگي مذکر هستند مانند” قل هو الله احد”. دليل اين مسئله ناشي از آن است که از نظر ادبي، ضمير “هو” براي جنس مذکر و براي موجودي که نه مذکر و نه مونث است به کار مي برود اما ضمير “هي” تنها براي جنس مونث و يا مونث مجازي و لفظي به کار مي رود مانند آيات شريفهي :
” فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى”304
” وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا”305
در کتاب پرسش ها و پاسخ ها مي خوانيم با توجه به نوع کاربرد ضمير “هو” نتيجه مي گيريم “هو” براي خداوند، به هيچ وجه نشاني از مذکر و مونث بودن مرجع آن ندارد، زيرا او جسم ندارد که مذکر يا مونث باشد در واقع خداوند ” ليس کمثله شي” است. با اين حال قرآن مجيد به زبان مردم نازل شده است و مي بايست که قواعد ادبيات عرب در آن رعايت گردد.306
3-3 اهمييت اولاد ذکور
در سورهي آل عمران آيهي 61 که به آيهي مباهله معروف است مي خوانيم:
” فَمَنْ حَآجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ…”
در اين آيه شريفه بجاي کلمه فرزندان، پسران به کار رفته است و اين شبه را در اذهان ايجاد مينمايد که قرآن به اولاد ذکور بهاي بيشتري داده است حال آنکه گرچه:
در زبان ” ابن و بني” به فرزند پسر و “بنت” به فرزند دختر اطلاق مي شود؛ اما گاهي که دربارهي گروهي از پسران و دختران صحبت به ميان ميآيد، لفظ ” بني” و “ابناء” در مورد مذکر و مؤنث به کار مي رود. براي مثال تعبيراتي چون “بني آدم” و “بني اسرائيل” در مورد پسران آدم يا پسران اسرائيل نيست؛ بلکه در مورد فرزندان آنان است، اعم از پسر و دختر چنان که در سورهي توبه آيهي 24 آمده است:
” قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَآؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ…”
همان گونه که ملاحظه مي شود، چه بسا ممکن است منظور از ” ابناؤکم” در آيه فقط پسران نباشد ، بلکه علاوه بر پسران شامل دختران نيز بشود.
نکته ديگر در مورد آيهي مباهله آن است که پيامبر در ماجراي مربوط فقط حسنين را به همراه خود بردند و دختران فاطمه را نبردند، دليل اين مسئله نيز اهميت به اولاد ذکور نيست بلکه چون موضوع مباهله بود که از اهميت ويژهاي برخوردار بود؛ از اين رو تمامي همراهان پيامبر در آن واقعه، معصوم بودند؛ چنانکه لفظ ” نساءنا” نيز در آيه به صورت جمع آمده، اما از زنان فقط فاطمه (س) حضور داشت و زنان پيامبر با وي نبودند.
3-4 نعمت هاي بهشتي مردان
غالباً نعمت هاي بهشتي ذکر شده در قرآن به لفظ مذکر آورده شده است و سخني از نعمت هاي بهشتي براي زنان در ميان نيست. جهت بررسي اين مسئله توجه به دو نکته ضروري به نظر مي رسد:
1- بشارت هاي قرآن براي ورود به بهشت به پرهيزکاران و صالحان است و فرقي بين زن و مرد نيست. البته ضميرهاي خطاب مذکر قرآن، بيش از مونث است و اين مربوط به ادبيات عرب و بسياري از کشورهاي و اقوام است که با صيغههاي مذکر، خطابهاي عمومي شان را بيان مي کنند.307
2- برخي مفسرين معتقدند که چون روش قرآن رعايت عفت کلام است، لذا برجسته کردن لذت هاي زن دور از متانت و حياي زن است، از اين رو بيشتر با ضماير مذکر نعمتها را بر صاحبان آن بر شمرده است. چنين امري در فرهنگ عمومي و خانواده هاي با شخصيت معمول است و قرآن کريم هم براساس فرهنگ محاوره سخن مي گويد.
البته بسياري از بشارت ها مانند “حيات طيبه”308، ” رضايت و رضوان الهي”309، ” پاداش عمل خير”310 و … که متانت و حياي زن در آن محفوظ است، از زن و مرد نام برده شده است.
بنابراين قرآن عنصر جنسيت را در حقيقت انسان دخيل نمي داند و بسياري از ب
شارت ها و خطابات قرآني متوجه حقيقت انساني است. حقيقتي که زن بودن يا مرد بودن وابسته به آن نيست.
3-5 تاثير جنسيت بر احکام قرآني
وجود پاره اي تفاوت هاي حقوقي و احکام متفاوت بين زن و مرد و خطابات عموماً مرد سالارانهي قرآن، اين سوال را در اذهان مي پروراند که از نظر قرآن مردان جايگاه و مرتبت رفيعتري نسبت به زنان دارند. يکي از افرادي که در زمان پيامبر در اين زمينه اظهار نگراني کرد “اسماء بنت عميس” بود و اين ديدگاه را به پيامبر منتقل کرد. از اين رو آيهي 35 سورهي احزاب نازل گرديد:
” إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ ….”
اين آيه به طور آشکار، از آيات درخشان، مرتبط با موضع زن و گوياي تساوي زن و مرد در پيمودن مدارج کمال است. مراحل مختلف کمال شامل:
اسلام، ايمان، قنوت، صدق، صبر، خشوع، تصدق، صوم، پاکدامني و ذکر کثير،]]>
دیدگاهتان را بنویسید