
منابع تحقیق درمورد مسوولیت کیفری
بر شهادت زن قلمداد میشود.میتوان گفت به دلیل اشتغالات متنوع، متفرق و دائمیخاص زنانه و وضعیت جسمانی آنان(فرآیند قاعدگی و زایمان) امکان فراموشی و نسیان آنها زیادتر است و لذا وجود دو زن در کناریکدیگر به عنوان شاهد باعث میشود که اگریکی مضمون قضیه را فراموش کرد، دیگری به وییادآوری کند. این قضیه از نظر قرآن آن قدر حائز اهمیت بوده که روی این نکته دست نهاده شده است.
مضافاً بر این که شهادت امری مستند به حس و مشاهده است و حضور و شهود زن در همه جا معذورو محدود و مشکل میباشد و نمیتواند مثل مردان حضور جدی در جامعه داشته باشد شهادت دو زن بمنزلهی یک مرد است. نه اینکه زن عقل و درک ناقصی داشته باشد و در تشخیص اشتباه کند بلکه آن را قرآن بیان کرده و گفته:
{ أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَکِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْرى}
شهادت دو زن به منزلهیک مرد است تا اگر بخاطر مشغله کارهای خانه،تربیت بچه و مشکلات مادری،یکی از آن دو موضوع را فراموش کرد. دیگری آن را متذکر شود زیرا ممکن است زن بر اثر کارهای خانه صحنه ای را که دیده فراموش کند ویا این که احساساتش به او اجازه بیان واقعیت را ندهد.
گر چه زنان در ضبط جزئیات از حافظه قوی برخوردارند، ولی این معنا با فراموشی سریع بعضی از امور منافاتی ندارد. حال اگر دایره این فراموشی به مسئله مالی که بین دو نفر رخ داده و زن شاهد بوده، کشیده شود به طور قطع برای فراموش کار مشکلات زیادی را فراهم میآورد. ممکن است بگویید که این مشکلات ممکن است برای مرد شاهد هم پیش آید و او هم فراموش کند که در جواب میگوئیم که این احتمال نیز کاملاً عقلایی است ولی دین اصرار دارد که خیلی بیشتر زن را لطمات احتمالی حراست کند و از توان مهر گستری او نکاهد و این کمال توجه به زن، انسانیت و احساسات اوست.البته این مطلب در نگاه نخست بایافتههای علمیکنونی ناسازگار است و برای تأیید شدن به تحقیقات بیشتر و دقیقتری نیاز دارد.
ی) با الهام گرفتن از برخی روایات میتوان فرضیه زیست شناختی ضعف بینائی زنان در مقایسه با مردان را در تکمیل این بحث مطرح کرد که به خصوص در مسئله شهادت بر رویت هلال میتواند دست کم به عنوانیک احتمال مورد توجه قرارگیرد. این فرضیه ضمن آنکه دریکی از روایات با آن اشاره شده، دارای برخی تأییدهای تجربی است که از قویتر بودن بینائی مردان نسبت به زنان حکایت دارند البته این مطلب در حدیک فرضیه است و نیاز به تحقیقات دقیقترو بیشتری دارد.
جایگاه شهادت
ما در پی بیان بهترین نظر ویا انتخاب نظری خاص از بین نظریاتی که بیان شد نیستیم همه ایدهها قابل تامل و
بررسی میباشد و در جای خود ممکن است نظری اثباتیا فرضیه ای نفی شود اما برای رسیدن به نتیجه مورد نظر که بحث حمایتی باشد و برای تبیین مطلب لازم است جایگاه بحث شهادت در نظام حق و تکلیف معلوم گردد. جا زدن در تکلیف به جای حقوق، خلطی است که اذهان عموم مردم را بارها وبارها به اشتباهانداخته است.
و شاید مهمترین نکته این است که شهادت، نوعی حق و امتیاز دانستهاند و گویی اگر این امر محدود شود، زن از حق مسلم خود محروم شده است.در حالیکه شهادت تکلیف است نه حق.ادای شهادت امتیاز نیست، بلکه تکلیفی است واجب که آیات و روایاتی بر آن دلالت میکند:
«و منیکتمها فانه آثم قلبه»
و
«عن الصادق× قال رسول الله: من کتم شهاده او شهد بها لیهدر بها دم امرء مسلم اتییوم القیامه و لوجهه ظلمه مدالبصر و فی وجهه کدوح تعرفه الخلایق باسمه ونسبه، ثم قال ابوجعفر×:الاتری ان الله تعالییقول «و اقیموا الشهاده»».
شهادتیک تکلیف است نهیک حق. برای تعریف «شهادت»، «حق» و «تکلیف» به اختصار میتوان گفت:
اینجا فقط تکه های از پایان نامه به صورت رندم (تصادفی) درج می شود که هنگام انتقال از فایل ورد ممکن است باعث به هم ریختگی شود و یا عکس ها ، نمودار ها و جداول درج نشوندبرای دانلود متن کامل پایان نامه ، مقاله ، تحقیق ، پروژه ، پروپوزال ،سمینار مقطع کارشناسی ، ارشد و دکتری در موضوعات مختلف با فرمت ورد می توانید به سایت 40y.ir مراجعه نمایید.
رشته حقوق همه گرایش ها : عمومی ، جزا و جرم شناسی ، بین الملل،خصوصی…
در این سایت مجموعه بسیار بزرگی از مقالات و پایان نامه ها با منابع و ماخذ کامل درج شده که قسمتی از آنها به صورت رایگان و بقیه برای فروش و دانلود درج شده اند
«شهادتیا گواهی عبارت است از اخبار شخص از امری به نفعیکی از طرفین دعوی و به زیان دیگری»
و
«حق، امری است اعتباری که برای کسی (له) و بر دیگری (علیه) وضع میشود»
و
«تکلیف، عبارت از امری است که فرد ملزم به انجام آن میباشد و هر گاه برخلاف آن رفتار نماید به جزایی که در خور آن امر است، دچار میگردد».
حق و تکلیف دریک امر، ازیک جهت واحد قابل جمع نیستند؛یعنییک امر نمیتواند براییک شخص از جهت واحد هم حق باشد و هم تکلیف. بر این اساس و با توجه به ویژگیهای حقوقی و فقهی حق و تکلیف معلوم میشود که گواهی دادن برای شاهد، تکلیف است نه حق.چرا که شاهد در صورت لزوم باید در دادگاه حاضر شود و شهادت دهد و کتمان شهادت در بسیاری موارد جرم محسوب میشود و جریمه دارد. از سوی دیگر تحمل شهادتیا حاضر شدن در محل واقعه در صورت دعوت از شاهد واجب است، ولی برای شاهد نفع مادی مورد نظر نیست و ضمناً به وسیلهی ارث قابل نقل و اسقاط و انتقال نیست. علاوه بر این شهادت دروغیا برگشت از شهادت، دارای عواقب و تبعاتی است.همهی این علائم حاکی از آن است که شهادت دادن از دیدگاه فقه و حقوق ما و حتی سایر کشورهای جهان در زمرهی تکالیف است نه حقوق و امتیازات پس اینکه شهود زن دو برابر مرد است در واقع تکلیف کمتری متوجه او شده و این خود رعایت ارفاق برای اوست چون در پیشگاه خدا مسئولیت کمتری دارد.
نتیجه
خود بسیار قابل ملاحظه هستند. اما نکته ای که نباید از نظر دور داشت این است که شاهد پس از ادای شهادت با آثار و تبعات خواسته و نا خواسته ای مواجه میشود. زیرا شهادت شاهد اگر دروغ باشد، مسوولیت کیفری و مدنی دارد ـ در بعضی جرائم مثل زنا اگر شخص اشتباهاً شهادت دهد و بعد رجوع کندیا شهادت دهد، ولی تعداد شاهدها به حد لازم نرسد، به نظر بعضی فقها حد قذف و تهمت بر شاهد جاری میشود،یعنی به او 80 ضربه شلاق به عنوان جریمه زده میشود ـ و اگر شهادت صحیح و مطابق با واقع اداء شود، برای زنان نوعاً خطر آفرین است.
در نتیجه سخت گیری دین در باب شهادت زن در امور مالی و مسئله قتل. .. بر اساس این است که در این رابطه پای زنان را به راحتی به زمینههای بروز اختلاف در دادگاهها نکشند. زنان بر حسب:1.طبع احساسی و ظرافت ادراکی،2.وظیفه مهم مهر گستری و عاطفه محوری،
3.نقش اولیه در بابتربیت فرزند،از اصطکاک با مسائل شکننده دور نگه داشته میشوند. با توجه به مباحث گذشته که حیات احساسی برای زن را از لوازم وجود او دانستیم، تغییر روندتربیتی راجع به دختران و زنان به صورتی که این ویژگی(احساسات فعال زنانه) را در آنها تقلیل دهدیا منحرف از طبیعت اصلی سازد، امر شایسته ای نیست. به عبارت دیگر شاید بتوان آموزش و پرورش دختران را در مسیر پردازش شخصیت خشک و متصلب قرار داد، ولی قطعاً در آینده ای نه چندان دور جامعه ای بی احساس و بلکه سرخورده خواهیم داشت. چرا که آدمی در نبرد با تکوین و طبیعت همواره بازنده بوده است.در دیدگاههای نظری و عملی فمنیسم هم همواره این تناقض وجود دارد که در عین تصدیق وجود احساسی برای زنان و اظهار این ادعا که
«اگر جهان را از نگاه زن مدارانه دیدیم، جهان زیباتر و کم خشونتتری خواهیم داشت»
ولی در مقام عمل، به منظورآماده سازی زنان برای حیاتی مقتدرانه که مجاری قدرت و ثروت را به دست گیرند، روش مردانه ای را توصیه میکنند.از جمله آنکه، تمام نقشهای جنسیتی زنانه را نقشهای کلیشه ای دانسته و از نفی آنها شدیداً دفاع مینمایند.به هر حال در منظر دین، زن بالاترین شغل و حساسترین وظیفه را عهده دار است و آن مسئله تعامل با موجودی زنده به نام فرزند است.ابزار مهم این کارکرد، عاطفه و مهرورزی است که با مشاهده صحنههای قتل و اجبار بر گواهی دان در این امور، قطعاً لطمه خواهد دید.سنگاندازی دین راجع به شهادت زنان در این مساله که باعث میشود زنان حدالامکان خود را از این صحنهها دور نگه دارند، راه سوء استفاده در این باره را از افراد سودجو میستاید، زنان از آزار و اذیتهای احتمالی که پس از گواهی ممکن است پیش آید، در امان خواهند ماند و از تحمل مشقت شهادتی که منجر به قصاص شده ـ که البته در جای خودیک ضرورت اجتماعی است ـ فارغ میگردند.در امور مالی نیز این نکته قابل توجه است که در آیه 282 سوره بقره دریک برنامه ریزی دقیق، دین کمال محکم کاری را مبذول داشته است:
{ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا تَدایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاکْتُبُوهُ وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کاتِبٌ بِالْعَدْلِ….فَإِنْ لَمْ یَکُونا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَکِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْر }
بر اساس آیه فوق در مسائل مالی که همواره محل بروز اختلافات است، مکتوب کردن از سوی شخصی عادل، رهن گذاشتن و شاهد گرفتن از جمله راهکارهای پرهیز از اختلاف است.راهکار سوم این است که شهود باشند و در این رابطه باز هم شهادت و گواهی زنان را تا حدی محدود کرده است.که در موارد ذیل را در توجیه آن میتوان نگاشت:
1ـ امور مالی مسائلی اختلاف انگیز و پیامد دار هستند،
2ـ وارد کردن افرادی برای گواهی دادن چه به حق باشد چه ناحق، گاهی از طریق غیرمشروع و روان سوز صورت میگیرد و زنان از این نظر بیشتر تحت تأثیر قرار میگیرند و آسیب پذیرترند،
3ـ تطویل دادرسی در این موارد، به وظایف خانوادگی زنان لطمات جبران ناپذیری وارد میکندو…
با این توضیحات، آیا عدم پذیرش شهادت زنان خصوصاً در دعاوی کیفری به نفع و مصلحت آنان نیست؟ آیا شهادت دادن امتیاز بزرگی است که بانوان را از آن محروم کردهاند؟!
و در آخر اینکه شرط قبول شهادت عدالت شاهد است و عدالت زن نیز مورد تأیید است والآ که در هیچ جایی نباید شهادتش پذیرفته شود.تردیدی نیست که در دین به کرامت، منزلت و شخصیت زن توجه خاصی مبذول شده است.پیامبر خدا| او را ریحانه نامیده و از احترام به او دریغ نکرده است. از هر امری که مایهی نقصان در شخصیت و حترام زنان است باید پرهیز نمود. مسلم است که شهادت زن در دادگاه اعتبار دارد. شاهد اعم از زن و مزد باید در دادگاه حضوریابد و شهادت دهد.آیا اگربه زن اجازه دهیم در دادگاه حضوریابد و بر ارتکاب جرایمیهمچون جرایم منافی عفت و آن هم با شرایط خاصی که دارد شهادت دهد، کرامت او را منظور کرده ایم؟ این نکته قابل بسی دقت است که عدم پذیرش شهادت از زنان در اسلام، ویا در برخی از موارد، شهادت دو زن را بجاییک مرد شمردن، بمنظور تحقیر شأن زنان، و کوچک کردن آنان نیست.بلکه بر خواسته ازبرخی تفاوتهای طبیعی و احتمالاً برخی تمایزات اجتماعی میان مرد و زن است.عدم پذیرش شهادت زنان در بعضی موارد «محرومیت از حق تبعیض جنسی» نیست، بلکه «معافیت از تکلیف» است و موارد محدودیتیا شرط تعدد و ضمیمه شدن با مردان، همه به مصلحت جامعه و در جهت حمایت از زنان است. رفع این تکلیف از زنان به نوعی دفاع از حقوق آنان، حمایت از آنان در برابر آثار و تبعات و خطرات احتمالی ادای شهادت و تحفظ بر کرامت آنان محسوب میشود.
واجب نبودن نماز جمعه بر زن
از جمله مواردی که در شرع اسلام در باب نماز، تسهیلی برای زن فراهم شده است، در باب نمازجمعه است. در بین تمام کسانی که قائل به وجوب نماز جمعه به صورت تخییرییا عینی و چه در عصر غیبتیا حضور هستند شاید کسی که قائل به وجوب آن بر زنان باشد، وجود نداشته باشد.
فقهای بسیاری میفرمایند:
«بر زن نماز جمعه واجب نیست»
و بر منوط بودن وجوب نماز جمعه بر مرد بودن نیز اذعان دارند.
علت عدم الزام برخی تکالیف بر زن
نماز جمعه: بلی اگر چنانچه زن به دورانی رسید که مرد هم در آن دوران مکلف است همه مسایل را همتای مرد داراست. منتها ارآن جهت که ریحانه است و «لیست بقهرمانه» کارهای دشوار بر او واجب نشده، اما در حد رخصت نه عزیمت. عزیمتیعنی آنکه نهی بر چیزی وارد شد کسی حق انجام آنرا ندارد.مثل اینکه گفته شود مسافر نباید روزه بگیرد،یعنی باید اطاعت نماید. اما «رخصت» آن است که از عملی وجوب برداشته شده، بدون اینکه تحریم شده باشد.اگر گفته شد نماز جمعه بر زن نیستیعنی واجب نیست که حتماً حضور پیدا کند اما نه اینکه اگر حضور پیدا کرد مقبول نیستیا صحیح نیست،یا فضیلت ندارد و مانند آن. گاهی گفته میشود که زن از بسیاری از مزایای مذهبی محروم است مانند شرکت در نماز جمعه، شرکت در نماز جماعت، تشیع جنازه و مانند آن، به دلیل روایاتی که در این زمینه وارد شده است که:
«فیما اوصی به النبی| علیا×یا علی لیس علی النساء جمعه و لاجماعه و لا أذن و لا اقامه».
در جواب این اشکال باید گفت: این محرومیتها در حد رخصت است نه عزیمت،یعنی الزام از زن گرفته شده نه اینکه حق شرکت در جمعه و جماعات را ندارد. زیرا در احکام نماز جمعه آوردهاند که در صورت تعین وجوب نماز جمعه، تا شعاع دو فرسخی بر مکلفین واجب است که در نماز جمعه حاضر شوند و نیز در شعاعیک فرسخی حق تشکیل دو نماز جمعه را ندارند و به عبارتی دیگر، فاصله دو نماز نباید کمتر ازیک فرسخ باشد. بنابراین اگر نماز جمعه این قدر مهم است که در صورت وجوب تعیینی، کسانی که در دو فرسخی هستند حتماً باید شرکت کنند.این کار برای زن دشوار است چون زن «ریحانه لیست بقهرمانه» از این جهت، الزام و عزیمت از زن سلب شده است،یعنی بر زن لازم نیست که حتماً این فاصلهی دور را طی کند. نه بدین معنا که زن حق شرکت نداشته باشد ویا اگر این رنج را تحمل کرد و در نماز جمعه حضوریافت، نمازش مقبول نباشد،یا کفایت از نماز ظهر نکند، ویا فاقد فضیلت نماز جمعه باشد. درباره جماعت هم این چنین است.
به هر حال از میان مطالب قبلی حداقل میتوان به این نتیجه دستیافت که نماز جمعه بر زنان واجب نیست و اینیکی از تسهیلاتی است که خداوند برای زنان قرار داده است چنان که در روایتی داریم «همانا خداوند عزوجل نماز جمعه را بر همه مومنان و زنان مومن واجب کرده است، ولی به زن، فرصت و اجازه داده شده است که شرکت نکند. پس هر گاه آنان در نماز جمعه شرکت کنند، رخصت و اجازه داده شده (بهیک معنا حکم تسهیلی) از بین میرود و همان واجب اولی؛ که وجوب نماز جمعه است مانند مردان؛ بر آنها لازم میشود و به این سبب (از نماز ظهر) مجزی است.»
صاحب «جواهرالکلام» میفرماید: روایاتی که بر سقوط نماز جامعه از زن دلالت دارد، تلاش برای رفتن به نماز جمعه را از زنان ساقط میکند، زیرا رفت و آمد برای زن دشواریهایی دارد؛ ولی وقتی زنی در مصلا حضوریافت و دشواری رفتن بدین مکان از میان رفت، آیا باز ه م میتوان گفت نماز جمعه بر وی واجب نیست؟آن بزرگوار سپس پاسخ میدهند:
«نه، در اصل مشروعیت نماز جمعه برای زنتردید روا نیست.»
حضور زن در اجتماعات و مسجدها و نمازهای جمعه نشان میدهد که اسلام با آزادی زن مخالف نیست. بلکه باید حریم حفظ شود.
و این حکم در حج کاملاً روشن است که زن مانند مرد در تمام مناسک حج شرکت دارد و از هیچیک از احکام محروم نیست بلکه محدود است و در برخی از احکام برای او که جنس لطیف است تخفیفی قائل شدهاند مانند لباس احرام و استظلال و. ..
اسلام زن را شبیه مرد میداند، آنها در طبیعت و جنسیت فرق دارند، اما در انسانیت مساویاند و ارزش زن از مرد کمتر نیست. زنها به دلایلی اجازه عدم حضور در نماز جمعه را دارند و این از تسهیلاتی است که اسلام برای زنان فراهم آورده است و حضور او را همچون مردان اجباری نکرده است.
امام جماعت بودن زن
در مساله امام جماعت، امام جماعت زن برای زنان مانعی ندارد، ولی طبق احکام فقهی، زن نمیتواند امام جماعت برای مردان باشد و حال آن که مرد میتواند امام جماعت برای زنان باشد و این مطلب ضمن آنکه خودیک مسئله اجتماعی است (در اغلب موارد) و به نوعی سبک بال کردن زن از این مسئولیت است.متلأم با سایر مسائل و احکام اسلامیاست که نگاه کردن مرد نا محرم به زن نا محرم را ـ ولو از پشت سر ـ صحیح نمیداند و اسلام برای حفظ ارزشهای خانوادگیترجیح میدهد که زنان پشت سر مردها باشند، نه بر عکس، تا حتی از این ناحیه نیز لطمه ای به ارزشهای استحکام]]>
دیدگاهتان را بنویسید