
مقاله درباره تفکر انتقادی، فلسفه برای کودکان، نسبی گرایی، اجتماعی و سیاسی
واتسون وگلاسر (1964) تفکر انتقادی را به عنوان چیزی فراتر از مهارتهای ادراکی خاص در نظر میگیرند تفکر انتقادی به اعتقاد آنها ترکیبی از نگرش ها، دانش ها و مهارتهاست:
الف) نگرش های جستجو گری که شامل توانایی شناخت شکل، پذیرش نیاز به وجود مدارک و استدلال ها جهت حمایت از آنچه که به عنوان واقعیات اظهار گردیده اند.
ب) وجود دانش ها درباره ماهیت استنباط های درست_ انتزاع ها و تعمیم پذیری ها ضروری است.
ج) مهارتهایی که بتوان نگرش ها و دانش های فوق را به کاربرد(سیمپسون52، 2002).
از نظر بلوم و همکاران (1965) تفکر انتقادی مستلزم فرآیندهای علمی ذهنی و داوری بر اساس شواهد و مدارک است اما علاوه بر حل مسئله دارای عناصری از بالاترین سطح تحلیل و ارزشیابی می باشد (سیف ، 1383). مارزینو و دیگران(1946) تفکر انتقادی را تفکری عقلانی و تاملی میدانند که بر تصمیمگیری هر آنچه باید باور داشت یا انجام داد، متمرکز باشد. تفکر انتقادی که بدین گونه تعریف شود هم تمایلات و هم تواناییها هر دو را در بر میگیرد(مارازینو، 1389)
هالپرن53 (1997) تفکر انتقادی را استفاده از مهارتها یا استراتژیهای شناختی میداند که احتمال پیامد مطلوب را افزایش میدهد. تفکر انتقادی تفکری است هدفمدار، منطقی و جهتدار که در حل مسأله ، شکل دادن استنتاج ها، پیش بینی احتمالها و تصمیمگیری مورد استفاده قرار میگیرد. او تفکر انتقادی را همچنین در برگیرنده ارزیابی فرآیند تفکر میداند(فاولد ، 2004 ، نقل از هاشمی ، 1385). مرکز بررسی تفکر انتقادی (1996) تفکر انتقادی را تفکری می داند ک خود را مورد ارزیابی قرار می دهد. این مرکز تفکر انتقادی را توانایی اندیشیدن درباره تفکر شخصی به راحتی می داند که در برگیرنده:
الف) تشخیص نقاط قوت و ضعف
ب) قالب ریزی دوباره تفکر در شکل بهتر و اصلاح شده ( آدسیت54 ، 2002)
تعریف دیگری که انجمن روانشناسی آمریکا (1990) ارائه کرده این است، ما تفکر انتقادی را این گونه درک می کنیم که باید قضاوت خود ساخته و هدفمندی باشد که منجر به تفسیر یا تحلیل، ارزیابی و استنباط شود. علاوه بر این، توضیحی را در برمی گیرد، متکی به دلیل و مدرک، توضیح مفهومی، منظم و قانونمند با ملاحظات متنی که بر پایه آن قضاوت انجام شده است(اسمیت و استوم ، 1999، نقل از ملکی ، 1386).
(انیس ، پل مک پک و لیپمن1991 به نقل از پل ، 1993)معتقدند که حداقل دو عنصر در تفکر انتقادی اساسی است، اولین عنصر بررسی و ارزیابی دلایلی می باشد که مستلزم مهارت های لازم برای درک درست و ارزیابی دلایل و ادعاها است. عنصر دیگر روحیه انتقادی است که شامل آمادگیها، نگرش ها خصوصیات ذهنی و صفات شخصی می باشد. بنابراین تفکر انتقادی دارای مهارت ها و تواناییهایی است. مهارت های تفکر انتقادی که به عنوان هسته اصلی این تفکر مورد توجه است، عبارتند از تحلیل گری، استدلال55، تبیین توجیه56، ارزیابی57، خود تنظیمی58، و تفسیر59 با استفاده از مهارتهای فوق به طبقهبندی معانی مختلف می پردازیم. شایستگی تجارب و اظهارات را ارزیابی کرده و سپس مفاهیم و استدلال ها و دلیلها را توصیف و تبیین می کنیم. تبیین ها با توجه به یافتهها انجام می شود و افراد با تفکر انتقادی از طریق خود نظمدهی به کنترل فعالیت شناختی خویش می پردازند. از سوی دیگر تمایلات وگرایش ها در تفکر انتقادی اشاره به تمایل و خواستههای افراد به تفکر انتقادی دارد. گرایش برای بهکارگیری تفکر انتقادی بر اساس انگیزه درونی صورت میگیرد پژوهشگران این حوزه به هفت گرایش عمده تفکر انتقادی را ؛ جستجوگری حقایق، آزاداندیشی، تحلیل گری، نظام مندی ، اعتماد به تفکر انتقادی خود ،کنجکاوی و رشد قضاوت میدانند ( فاسیون60 ، 2001). افراد با گرایش تفکر انتقادی تمایل به جستجوگر حقایق داشته، شجاعت پرسیدن مسائل مختلف را دارند، همچنین نسبت به شناخت طیف وسیعی از مسائل کنجکاو و در برابر عقاید مختلف صبور هستند و با شکیبایی به شنیدن و درک آنها می پردارند، این افراد ضمن تحلیل و بررسی هوشیارانه مسائل، تمایل به سازمان دهی و نظم دهی جستجوهای خویش دارند. افراد در این سطح به توانایی خود اطمینان دارند و بر اساس حقایق و یافته های موثق به قضاوت می پردازند(فاسیون و فاسیون61 ، 2007).
(ویلیام پری، 1970، نقل از مایرز، 1390، صص 110-108) در مورد مراحل رشد تفکر انتقادی چهار مرحله را در مورد نظر قرار می دهد.
1)ثنویت: در این مرحله افراد جهان به دو قسمت خوب و بد تقسیم می کنند.
2)تعدد: بدین ترتیب افراد میدانند که در مورد راه حل مسائل و مشکلات تبیینی در کار نیست و در این صورت تنوع عقاید و ارزش ها به وجود می آید.
3)نسبی گرایی: در این زمینه افراد می پذیرند که زمینه ها و نظرات متفاوت وجود دارد و باعث مسأله بر تعیین راه حل کمک می کند.
4)تعهد: به رغم نسبی گرایی و پیچیدگی در حال رشد، افراد آگاهانه ارزش هایی را انتخاب میکنند و مسئولیت انتخاب خود را می پذیرند. مرحله انتقال از « ثنویت » به « تعهد » مرحله رشد در تفکر انتقادی است.
دیویی در کتاب « چگونه فکر کنیم62 »ماهیت و ذات تفکر انتقادی را قضاوت معلق 63یا بدبینی سالم64 ،نقد سازنده و پرهیز ازتعجیل در قضاوت تعریف می کند. به عبارت دیگر او تفکر انتقادی را بررسی فعال، پایدار و دقیق هر عقیده یا دانش می داند. دیویی تفکر انتقادی را به صورت فرآیندی فعال در نظر می گیرد به نظر او این نوع تفکر در نقطه مقابل قرار دارد که
در آن شخص به عنوان « گیرنده غیر فعال» افکار و عقاید و اطلاعات دیگران در نظر گرفته می شود وی بر فعال بودن این فرآیند تإکید داشت، چرا که معتقد است که فرد به وسیله این نوع تفکر به موضوعات مختلف می اندیشد و سوالاتی درباره آن از خود می پرسد. به دنبال اطلاعات مرتبط با آن می گردد و از یادگیری به طریق غیر فعال می پرهیزد. توجه دیویی به «دلایل» مهمترین قسمت تعریف او را تشکیل می دهد. اوعقیده دارد که این دلایل و مدارک از عقیده یا باور و همچنین نتیجه حاصله حمایت می کند(مایرز، 1390،صص 17-15).
از نظر ریچارد پائول تفکر انتقادی عبارت است از یک نوع تفکر هدفمند و منحصر به فرد که متفکر به طور منظم و به طور عادی، معیار و استانداردهای مدیرانه ای را برای فکر کردن اتخاذ نموده، مسئولیت ساختار تفکر را می پذیرد و ساختار تفکر را بر اساس استانداردها هدایت میکند و تأثیر و کارایی تفکر را بر اساس معیارها و استانداردها ارزیابی می کند(الدر و پائول65 ،1391).
همچنین تفکر انتقادی فرایند داوری است که هدف آن عبارت است از تصمیمگیری در مورد آنچه باید عقیده داشت و یا آنچه باید در زمینه ای مفروض و در ارتباط با شواهد و مدارک قابل دسترس با استفاده از مفهومپردازیها و روش های مناسب و مبتنی بر معیارهای مناسب ارزشیابی کرد(فسیونه، 2008 ).
تفکر انتقادی تقریباٌ معنای تفکر اندیشمندانه و منطقی است که بر تصمیم گیری برای انجام دادن چیزی یا باور آن متمرکز است( انیس ،2010).
2-5-1-تفکر انتقادی از دیدگاه ماتیو لیپمن66
لیپمن که از او به عنوان بنیانگذار فلسفه برای کودکان یاد می شود، از اواخر دهة شصت ميلادي، به هنگامي كه مشغول تدريس درس فلسفه به دانشجويان در دانشگاه بود، متوجه شد كه دانشجويانش فاقد قدرت استدلال و قدرت تميز و داوري هستند. او همچنين متوجه شدكه براي تقويت قدرت تفكر اين دانشجويان، ديگر بسيار دير شده است. او به اين فكر افتاد كه اين كار(تقويت قدرت قواي فكري افراد) بايد در دوران كودكي انجام شود، يعني زماني كه كودكان و نوجوانان در سن يازده يا دوازدسالگي هستند، بايد يك سلسله دوره هاي درسي درخصوص تفكر انتقادي يا حل مسئله بگذرانند.(مکتبی فرد، 1389، ص 108)
لیپمن همچون انیس، اصطلاح تفکر انتقادی را مترادف تفکر تاملی به کار میبرد که به گونهای مسئولانه موجب سهولت در قضاوت صحیح می شود(لیپمن، 1988) از دیدگاه لیپمن تفکر انتقادی، تفکر مسئولانه و ماهرانه است که به دلیل پایبندی به ملاک و توجه به متن در تجزیه و تحلیل پدیدهها، باعث میشود تا افراد بتوانند قضاوت درستی داشته باشند. در حقیقت تفکر انتقادی امری اصلاح شونده بوده و به بافت حساس است. در تفکر انتقادی ما تلاش میکنیم تا نیرومندی یک نتیجه را بهوسیلهی آزمودن استدلال و ارتباطات منطقی روشن سازیم(لیپمن، به نقل از نیستانی، 1991)
استنتاج شامل انجام استنباطهایی از یک یا چند فرضیهی مقدماتی است. استنباطهای به عمل آمده از طریق قیاس (رفتن از کل به جزء) مسلم و آشکارند در حالی که استنباطهای به عمل آمده از طریق استقراء( رفتن از جزء به کل) فقط در نهایت محتمل هستند. لیپمن با تمرکز بر تفاوت تفکر معمولی و تفکر انتقادی میکوشد نشان دهد که تفکر انتقادی از دقت و ظرافت بیشتری برخوردار است(لیپمن، 1988).
به نظر ليپمن تفکر انتقادي نوعي از تفکر است که با رشد شناختي و بالا بردن ميزان مسئوليتپذيري عقلاني افراد رابطه دارد، اما بايد توجه داشت که رشد شناختي با ملاک هاي خاصي ارتباط دارد. ما ميتوانيم بر اساس ملاکها بگوييم که افراد در چه مرحلهاي از رشد شناختي هستند و ميزان مسؤليتپذيري آنها چقدر است، علاوه بر اين بر پايه ملاکها است که مشخص ميگردد، کسي بهتر يا بدتر از ديگري عمل کرده است، در اين حالت است که ما با ملاک برتر يعني ملاکي که ميتواند خود ملاکها را رتبه بندي کند، مواجهيم. ملاکهايي مثل انسجام، ربطداشتن، اعتبار و ثبات از اين دسته اند. بعضي از ملاکها از عموميت بيشتري برخوردارند و اغلب بديهياند. مثلاً تصور ملاک «صدق»، يک پيش فرض در معرفت شناسي است که درجه عموميت آن بسيار بالا است. براساس ملاک صدق ميتوان گفت هر کجا دانش تجربي ادعاي درستي خود را تأييد کرده است، ملاک صدق با آن همراه بوده است. در اين حالت، حوزه هايي از فلسفه مثل معرفت شناسي، علم اخلاق و زيبايي شناسي، خود را به ملاکها تحميل نميکنند، بلکه اين ملاکها هستند که اين حوزهها را تعريف ميکنند (جهاني،1382،ص 55)
بر خلاف تفکر معمولی، تفکر انتقادی نیازمند مهارتهای شناختی زیادی است. همچنین تفکر انتقادی برای آنکه موفقیتآمیز باشد و بتواند خود را از تفکر معمولی متمایز سازد، مستلزم وجود دانش و اطلاعات است. به عبارت دیگر بدون تکیه بر اطلاعات نمیتوان به تحلیل انتقادی پدیدههای اجتماعی و سیاسی پرداخت. لیپمت همچنین به نقش تمایلات و عواطف در تربیت انتقادی تاکید دارد. از دیدگاه وی مهارتهای بنیادی مثل خواندن، نوشتن، ریاضیات و ارتباط زبانی(کلامی ) نقش مهمی در رشد مهارتهای انتقادی بازی میکنند. با این حال لیپمن اذعان میدارد که داشتن این تواناییها، تضمینکننده آن نیست که شخص بتواند بهطور انتقادی فکر کند(لیپمن، 2003).
از دیدگاه لیپمن لازم است مثالها و تمرینهای روشن و ساده برای دانشآموزان عرضه شوند. در واقع مشق و تمرین، روش مناسبی برای رشد تفکر نیست، زیرا اینگونه تکالیف، فرصتی برای تفکر ایجاد نمیکنند. تف
کر انتقادی باید در درونمحتوایی خاص آموزش داده شود. یادگیری عمیق محتوا برای دانشآموز ضروری است تا تمایلات و مهارتهای تفکر انتقادی را کسب کند. و از همه مهمتر آنکه دانشآموز باید اجازه داشته باشد تا خود بیندیشد. برنامههای درسی و آموزشی باید دانشآموزان را در چگونگی جمعآوری شواهد و اجام قضاوت قوی، تشویق و یاری کنند. اگر معلم قضاوت خود را ارایه کند، فرصتهای یادگیری را از دانشآموزان میگیرد(لیپمن، 2003)
هدف اساسی تربیت، گسترش دموکراسی و پرورش افرادی با تفکر انعطاف پذیر است تا جامعهی مردم سالار را به وجود آورند، بر تفکر انتقادی تاکید میکند و از دیدگاه او این تفکر، افراد را از فریب خوردن محافظت میکند. از این رو الگوی برنامهی فلسفه برای کودکان، با تشکیل حلقهی کندوکاو، تفکر انتقادی را به دانشآموزان با توجه به سه ویژگی اصلی آن آموزش میدهد: تفکر انتقادی چنین تفکری است که: 1.سبب تسهیل قضاوت میشود، زیرا بر ضوابط و معیارهایی تکیه دارد؛ 2.منجر به]]>
دیدگاهتان را بنویسید