
فرهنگ سازمانی، رفتار کارکنان
فرهنگ را مىتوان بهعنوان مجموع ویژگىهاى رفتارى و اکتسابى افراد یک جامعه تعریف کرد. واژه تعیینکننده در این تعریف، همان واژه اکتسابى است که فرهنگ را از رفتارى که نتیجهٔ وراثت زیستشناسى است، متمایز مىسازد(روحالامینی،۱۳۸۶: ۳۰۱).
۲-۱-۲-۳- همگانى
بدین معنى که فرهنگ دستاورد فردى نیست، بلکه مجموعهاى از افراد در پیدائى آن شریک و سهیم هستند.
۲-۱-۲-۴- وسیلهاى براى کنترل و نظم اجتماعى:
از آنجا که افراد، شیوههاى رفتارى و الگوهاى فرهنگى جامعه را چه بهصورت سطحى (جامعهپذیری) و چه بهصورت عمقى (فرهنگپذیری) یاد مىگیرند، فرهنگ وسیلهاى است که رفتار و تمایلات و کردار آنان را یکنواخت مىکند و از طریق مجازاتهائى که اِعمال مىکند، باعث کنترل و ایجاد نظم در جامعه مىشود.
۲-۱-۳- فرهنگپذیرى:
وقتى در شرایط استعمارى – هنگامى که یک فرهنگ مورد تهاجم واقع شود و فرهنگ غالب سعى در انهدام ارزشهاى اجتماعى و رد حیات سنتى داشته باشد (فرهنگزدائی) قرار بگیرد، چناچه جنبه آسیبشناختى بهخود مىگیرد
با توجه به مفهوم فرهنگ و ویژگی های آن میتوان نتیجه گرفت که رفتار انسان اصولاً بر باورهای فرهنگی متکی است. باورهایی را فرهنگی میگوییم که به صورت نسبی در جامعه پذیرش زیادی دارند. منشأ این باورها متفاوت است. گاهی ریشه در شرایط تاریخی یا جغرافیایی یا مذهبی یا حوادث ویژه و یا در علم دارد. ولی آنچه که مسلم است این است که بخش اعظمی از باورهای فرهنگی در قالب اصول اعتقادی ظاهر میشوند و یا همچنین میتواند از تعاملات سازمانی ناشی شود (روحالامینی، ۳۰۱:۱۳۶۸).
بطور خلاصه تدابیری که میتوان در جهت تثبیت فرهنگ سازمان اعمال نمود سه دسته میباشند:
۱. تدابیری که بایستی در جهت همسو نگهداشتن باورهای کارکنان با باورهای مدیریت سازمان اعمال شود.
۲. گزینش افرادی که دارای باورهای مناسب با ارزشهای سازمان را دارا هستند.
۳. تدابیری جهت زنده نگاهداشتن هنجارها و ارزشهای مشترک افراد که در گذر زمان بوجود آمدهاند.
علاوه بر تدابیر فوق میتوان از شاخصهای ارزیابی عملکرد، شیوههای تخصیص پاداش، اجرای برنامههای آموزشی، سیاست ارتقای کارکنان برای اینکه سازمان مطمئن شود افراد استخدام شده با فرهنگ حاکم و رایج سازگارند میکوشد تا اعضایی را تقویت نماید که به فرهنگ سازمان ارزش قایلاند، جهت بقا و تقویت و گسترش فرهنگ سازمانی استفاده نمود. (ترابیکیا، ۱۳۷۷، ص ۸-۵۷)
۲-۲- فرهنگ سازمانی و نظریات مرتبط
فرهنگ سازمانی الگویی از اندیشه ها و باورهای مشترک است که به اعضای یک نهاد معنی و مفهوم می بخشد وبرای آنها درسازمان دستورهایی فراهم می کند(مشبکی، ۱۳۷۷). بنابراین می توان آن را یک عامل سازمانی دانست. ادگار شاین، فرهنگ سازمانی را الگوی فرض های بنیادینی می داند که گروهی خاص آن را با آموختن راه مقابله با مسایل انطباق بیرونی و انسجام درونی، اختراع، کشف کرده و یا پدید آورده اند (رضایی، ۱۳۸۵).
ادگار شاین(۱۹۸۵) نیز فرهنگ سازمانی را اینگونه تعریف میکند:
یک الگویی از مفروضات بنیادی است که اعضای گروه برای حل مسائل مربوط به تطابق با محیط خارجی و تکامل داخلی آن را یاد میگیرند و چنان خوب عمل میکند که معتبر شناخته شده، سپس بهصورت یک روش صحیح برای درک، اندیشه و احساس کردن در رابطه با حل مسائل سازمان به اعضای جدید آموخته میشود(ادگاردشاین، ۱۹۸۵).
اگر شما فرهنگ را هدایت نکنید فرهنگ شما را هدایت می کند و ممکن است حتی متوجه نشوید.
فرهنگ سازمانی پدیده ای ملموس نیست و به راحتی قابل شناسایی نیست. کوه یخی است که تنها قله آن آشکار است و بخش عمده آن ناپیدا و پنهان است ولی در واقع نمایانگر شیوه زندگی واقعی اعضای سازمان است. فرهنگ را روح سازمان و انرژی اجتماعی تعریف می کنند که می تواند سازمان را به جلو راند یا از حرکت باز دارد و این توان بالقوه به خاطر تاثیری است که فرهنگ بر رفتار کارکنان دارد(ادگاردشاین، ۱۹۸۵).
. جیمز پرسی۱۸ معتقد است که افراد یک سازمان دارای ارزشهای مشترک، عقاید، معیارهای مناسب برای رفتار، زبان مخصوص، رمزها و سایر الگوی فکری و رفتاری هستند و بهطور خلاصه، فرهنگ سازمان را الگویی از مقاصد مشترک افراد سازمان تعریف میکند.
با توجه به تعریف عنوانشده به این نتیجه میرسیم که تقریباً تمامی پژوهشگران از فرهنگ سازمانی بهعنوان مجموعهای از ارزشها، باورها، عقاید، فرضیات و هنجارهای مشترک حاکم بر سازمان یاد میکنند. در واقع فرهنگ سازمانی همان چیزی است که بهعنوان یک پدیدۀ درست به اعضای تازه وارد آموزش داده میشود و آن بیانگر بخش نانوشته و محسوس سازمان است(رابینز، ۱۳۸۸).
۲-۲-۱- ویژگیهای فرهنگ سازمانی
درصورتیکه فرهنگ را سیستمی از استنباط مشترک اعضاء نسبت به یک سازمان بدانیم، یک سیستم از مجموعهای از ویژگیهای اصلی تشکیل شده است که سازمان به آنه
ا ارج مینهد یا برای آنها ارزش قائل است.
۱ـ خلاقیت فردی: میزان مسئولیت، آزادی عمل و استقلالی که افراد دارند.
۲ـ ریسکپذیری: میزانی که افراد تشویق میشوند تا ابتکار عمل به خرج دهند، دست به کارهای مخاطرهآمیز بزنند و بلندپرازی کنند.
۳ـ رهبری: میزانی که سازمان هدف ها و عملکردهایی را که انتظار میرود انجام شود، مشخص مینماید.
۴ـ یکپارچگی: میزان یا درجهای که واحدهای درون سازمان به روش هماهنگ عمل میکنند.
۵ـ حمایت مدیریت: میزان یا درجهای که مدیران با زیردستان خود ارتباط را برقرار میکنند، آنها را یاری میدهند و یا از آنها حمایت میکنند.
۶ـ کنترل: تعداد قوانین و مقررات و میزان سرپرستی مستقیم که مدیران بر رفتار افرادی اعمال میکنند.
۷ـ هویت: میزان یا درجهای که افراد، کل سازمان (و نه گروه خاص یا رشتهای که فرد در آن تخصص دارد) را معرف خود میدانند.
۸ـ سیستم پاداش: میزان یا درجهای که شیوۀ تخصیص پاداش (یعنی افزایش حقوق و ارتقای مقام) بر اساس شاخصهای عملکرد کارکنان قرار دارد نه بر اساس سابقه، پارتیبازی و از این قبیل شاخصها.
۹ـ سازش با پدیدۀ تعارض: میزان یا درجهای که افراد تشویق میشوند با تعارض بسازند و پذیرای انتقادهای آشکار باشند.
۱۰ـ الگوی ارتباطی: میزان یا درجهای که ارتباطات سازمانی به سلسله مراتب احتیاجات رسمی محدود میشود(رابینز، ۱۳۸۸).
جیمز پرسی۱۹۹۲ (هویت یا شخصیت افراد، اهمیت کار گروهی، نگرش کارکنان، یکپارچگی، کنترل و سرپرستی، ریسکپذیری، میزان پاداش، میزان تضاد، میزان حمایت و راهنمایی مدیریت و نگرش سازمان در مورد اهداف) را به عنوان ویژگی های فرهنگ سازمانی بیان میکند(رابینز، ۱۳۸۸).
فرهنگ در سازمان نقش های متفاوتی دارد از جمله فرهنگ سازمانی تعیین کننده مرز سازمانی است، یعنی سازمان ها را از هم تفیک می کند، نوعی احساس هویت در وجود اعضای سازمان تزریق می کند، باعث می شود که در افراد نوعی تعهد نسبت به چیزی به وجود بیاید که آن بیش از منافع شخصی فرد است، عدم تعیین را کاهش می دهد و ثبات می آفریند و در نهایت فرهنگ به عنوان یک مکانیسم کنترل عمل می کند که نگرش و رفتار کارکنان را هدایت می کند و شکل می بخشد(قاسمی، ۱۳۸۰، ص ۲۱).
مطالعات فرهنگ سازمانی، فرهنگ را به صورت سیستمی از باورها و ارزشها می نگردد، و شناسایی آنها انگیزه ها و مدیریت آنها را نشان می دهد (دیل و دکندی ۱۹۸۲، پیترز واترمن، ۱۹۸۲).
این مطالعات بر تأکید نقش رهبران و مدیران ارشد سازمان در توسعه فرهنگ سازمانی را مد نظر قرار می دهند. مطالعات فضای سازمانی بر انگیزه های از قبیل خصوصیات شخصی مدیران، و فرهنگ سنجش و بکارگیری فضای سازمانی بر انگیزه های از قبیل خصوصیات شخصی مدیران، و فرهنگ سنجش و بکارگیری استنباط مدیران از این فضا را مورد توجه قرار می دهد (لیتوین و استرنیگر، ۱۹۶۸).
۲-۲-۲- الگوی هافستد و همکارانش
جرارد هندریک هافستد۱۹متولد ۳ اکتبر ۱۹۲۸ در هارلم، جامعه شناس هلندی است که درباره نسبت و تعامل فرهنگ های ملی و فرهنگ های سازمانی مطالعاتی داشته است. او مولف چندین کتاب از جمله دستاوردهای فرهنگی و فرهنگ ها و سازمان ها، نرمافزار ذهن است که آنهارا باهمکاری فرزندش گرت یان هافستد نوشته است. مطالعات او نشان داده است که تجمع واجتماع افراد در قالب الگوهای فرهنگی منطقه ای و ملی است که رفتار افراد را در جوامع و سازمان ها تحت تأثیر قرار می دهد و این امر درطول زمان ثابت می ماند. هافستد ۵ بعد فرهنگی را در مطالعات خود از ارزش های فرهنگی در سطح ملی بازشناسی می کند که این ۵ بعد عبارتند از :« فاصله قدرت، ابهام گریزی یا احتیاط، فردگرایی در مقابل جمع گرایی، مردگرایی در برابر زن گرایی و سوگیری بلندمدت در برابر کوتاه مدت».مطالعات بعدی نیز نشان داد که این ابعاد درطول زمان خیلی تغییر نمی کنند.
افراد کم قدرت نهادها و سازمان ها تاچه مقدار نابرابری توزیع قدرت را انتظار و قبول دارند. درفرهنگ های دارای فاصله قدرت کم مثل استرالیا، اتریش، دانمارک، ایرلند و نیوزیلند مردم روابط و مناسبات قدرت دموکراتیک و مشورتی یاشورایی را انتظار و قبول دارند. مردم بدون توجه به موقعیت های رسمی به شکل برابر بایکدیگر ارتباط برقرار می کنند.افراد فرمانبر و زیردست در طرح درخواست و یا انتقاد از تصمیمات افراد قدرتمند به مقدار زیادی احساس راحتی می کنند. در فرهنگ های دارای فاصله قدرت زیاد، مانند مالزی، افراد کم قدرت، به آسانی از مناسبات قدرت اقتدارگرایانه و پدرسالارانه تبعیت می کنند .افراد زیردست قدرت افراد دیگر را که بر موقعیت های رسمی و سلسله مراتبی استوارشده است، می پذیرند .بنابراین، معیار فاصله قدرت کم دربرابر زیاد نمی تواند واقع نمایی فرهنگ یا توزیع «واقعی» قدرت را مشخص کند، بلکه شیوه و حالتی که مردم تفاوت های قدرت رامی فهمند، تعیین کننده است.
این الگو بر مبنای تحقیقی که در مورد تفاوت فرهنگی ده سازمان در کشور دانمارک و هلند انجام شده ارائه شده است (ترابیکیا، ۱۳۷۷، صص ۶-۹۵) که عبارتند از:
– ابداع و ریسکپذیری:
جستجوی فرصتهای تازه، قبول مخاطره، آزمون راههای نو و عدم خطمشیها و قوانین رسمی دست و پاگیر، این ارزش دو نوع سازمان را مشخص میکند، سازمانهای فرایندگرا که در آنها چگونگی انجام امور مهم است و سازمان های نتیجهگرا، که تمرکز بر نتایج ب
دون توجه به نحوهء دستیابی به آنهاست.
– ثبات و امنیت:
قابلیت پیشبینی, امنیت و استفاده از رویهها و قوانین روشن برای اداره رفتار، که در این صورت سازمان کنترلگرا است و درمقابل آن سازمان آزاد قرار دارد که کنترلهای اندکی در آنها اعمال میشود.
– احترام و توجه به افراد:
تحمل عقاید، عدالت و احترام به دیگران، در سازمان کارمندگرا افراد ارزشمند و مهم شمرده میشوند و در محیط غیر متمرکز تصمیم میگیرند در مقابل سازمان کارمندگرا، سازمان وظیفهگرا قرار دارد.
– نتیجهگرایی: انتظارات بالا در مورد نتایج، موفقیتگرایی و خطمشی حمایتی در این صورت سازمان موفقیتگراست، در مقابل این نوع سازمان، سازمان اجتنابگرا قرار دارد که طالب امنیت است.
– تیمگرایی و همکاری: کار با هم به طریق هماهنگ و همکاری جویانه، این شاخص مشخص کنندهء سازمان های دارای ارتباطات باز در مقابل سازمان های دارای ارتباطات بسته است در سازمان های نوع اوّل اطلاعات در بین افراد, پراکندهتر و گستردهتر از سازمان های نوع دوم است.
– تهاجم و رقابت: این شاخص مشخص کننده مشتریگرایی در مقابل درونگرایی است.
این محققان معتقدند که: بینش متفاوت مدیران و هر سازمان ناشی از فرهنگ سازمانی حاکم بر آن است و نتیجه گرفتهاند که فرهنگ بر انگیزش، عملکرد و رضایتمندی اعضاء سازمان موءثر است.
۲-۲-۳- مدل کامرون و کویین۲۰ (۱۹۹۹)
براساس چارچوب ارزش های رقابتی۲۱ به چهار نوع: فرهنگ کلان۲۲ ( قبیله ای)، ادهوکراسی، بازاری و بوروکراتیک در سازمان اشاره می کنند، در این چارچوب مفهومی به این موضوع توجه می شود که آیا سازمان به عوامل درونی یا عوامل بیرونی تأکید دارد؛ دیگر این که آیا بر انعطاف پذیری و ملاحظه افراد تکیه می کند یا این که ثبات و کنترل سازمانی را مدنظر دارد در فرهنگ کلان سازمان بر نگهداری داخلی و در عین حال انعطاف پذیری تأکید دارد و علاوه بر این ملاحظه گری و حساسیت نسبت به مشتریان را نیز در نظر دارد، در فرهنگ ادهوکراسی سازمان نگاه به بیرون دارد و موقعیت های بیرونی را جستجو می کند و در عین حال که به میزان زیاد بر انعطاف پذیری و تأکید بر افراد تأکید می شود. در فرهنگ بازاری، در عین حال به ثبات و کنترل سازمانی توجه می شود، بر بقای بیرونی نیز تأکید می گردد و در فرهنگ سلسله مراتبی بقای داخلی و ثبات وکنترل مورد توجه است.
۲-۲-۴- مدل کوئین و گارث: فرهنگ سازمانی دارای انواع زیادی است که جامع ترین آنها مدل ارایه شده توسط کوئین و گارت۲۳ می باشد. آنها فرهنگ سازمانی را به چهار دسته فرهنگ عقلایی، فرهنگ ایدئولوژیک، فرهنگ سلسله مراتبی و فرهنگ مشارکتی تقسیم نموده اند.
فرهنگ عقلایی:]]>
دیدگاهتان را بنویسید