
اختلال بدشكلي بدن و فراشناخت
– اختلال بدشكلي بدن
ويژگي اصلي اختلال بدشكلي بدن[1] كه در گذشته بدشكلي هراسي[2] ناميده ميشد، عبارت است از اشتغال ذهني با نوعي نقص در ظاهر فرد كه اين نقص يا خيالي است يا چنان چه نابهنجاري جسمي جزيي وجود داشته باشد، دلواپسي بيمار در مورد آن افراطي و عذابآور است. ميزان شيوع اختلال بدشكلي بدن در عموم مردم در دو مطالعه 7/0 درصد گزارش شده است كه شيوع بالايي در بين نوجوانان و بزرگسالان جوان دارد. شيوع اختلال بدشكلي بدن در حيطهي جراحي زيبايي در حدود 5 درصد و در كلينيكهاي جراحي پوست 12 درصد ميباشد همايندي مكرر بين اختلال بدشكلي بدن و ديگر اختلالات به ويژه با افسردگي، فوبي اجتماعي و اختلال وسواسي جبري[3] وجود دارد. خصيصههاي مشابهي در آسيبشناختي اختلال بدشكلي بدن با اختلال وسواسي جبري و فوبي اجتماعي وجود دارد. حتي بر اساس شباهت زياد بين اين دو اختلال، گاهي اوقات اختلال بدشكلي بدن به عنوان طيفي از اختلال وسواسي جبري مفهومسازي ميشود (Otto et al., 2002).
2-18- اختلال بدشكلي بدن و فراشناخت
فراشناخت عبارت است از هر نوع دانش يا فرآيند شناختي كه در آن ارزيابي يا كنترل شناختي وجود داشته باشد. از يك نظر آن را ميتوان به عنوان يك جنبهي عمومي از شناخت در نظر گرفت كه در تمام فعاليتهاي شناختي نقش دارد. نخستين بار آدرين ولز، درمان فراشناختي را معرفي كرد (Flavell, 1979).
علت پديد آمدن درمان فراشناختي پر نمودن نقصهاي درمان شناختي بود، اين روش درماني از رفتار درماني شناختي[4] متفاوت است. زيرا به جاي اين كه درمان شامل چالش با افكار و باورها در مورد تروما و يا مواجهههاي مكرر و طولاني مدت با خاطرات مربوط به تروما باشد، شامل ارتباط با افكار به طريقي است كه مانع ايجاد مقاومت و يا تحليل ادراكي پيچيده شود و بتواند راهبردهاي تفكر ناسازگار در مورد نگراني و همچنين نظارت غير قابل انعطاف بر تهديد را از بين ببرد. نظريههاي شناختي در مورد آن چه كه باعث به وجود آمدن الگوهاي غير مفيد تفكر ميشوند توضيحات مختصري ارايه كردهاند وجود باورهاي منفي به طور مشخص نميتوانند دربارهي الگوي تفكر و پاسخهاي متعاقب آن توضيحي ارايه دهند. آن چه در اين جا مورد نياز است به حساب آوردن عواملي است كه تفكر را كنترل كرده و وضعيت ذهن را تغيير ميدهند. اين عوامل اساس نظريهي فراشناختي است (Wells, 2000).
تحقيقات مختلف نشان دادند كه بين جنبههاي خاصي از فراشناخت با اختلالات روانشناختي رابطهاي وجود دارد (Wells, 1994). مطالعهي Cooper and Osman (2007)، نشان داد كه افراد مبتلا به اختلال بدشكلي بدن از لحاظ كنترل فكر در مورد بدشكلي ظاهر، باورهاي مثبت و منفي دربارهي نگراني نسبت به بدشكلي ظاهر، راهبردهاي كنترل فراشناختي، رفتارهاي ايمني نسبت به افكار و تصاوير در مورد بدشكلي ظاهر و عينيت دادن به افكار و تصاوير مربوط به بدشكلي ظاهر خود از افراد گروه شاهد، متفاوت ميباشند.
تحقيقاتي كه در مورد درمان فراشناختي بر روي اختلالات هيجاني انجام شدهاند عبارتند از مطالعهي Wells و همکاران (2012) كه با استفاده از مدل فراشناختي بر روي افراد مبتلا به اختلال اختلال وسواسي جبري دريافتند كه تمام بيماران در پس آزمون، بهبودي معنيداري را در علايم اختلال وسواسي جبري نشان دادند كه اين نتايج در 3 و 6 ماه بعد نيز باقي ماندند.
در مطالعهاي Ross and Van (2008)، با استفاده از مدل فراشناختي ولز جهت درمان اختلال اختلال وسواسي جبري بر روي گروهي از بيماران ( 6 زن و 6 مرد) و در دامنه ي سني 21 تا 58 سال دريافتند كه در پس آزمون و در 3 و 6 ماه از دورهي پيگيري 7 بيمار، علايم كامل بهبودي را نشان دادند. مطالعاتي نيز كاربرد موفقيت آميز مدل فراشناختي را در درمان اختلال اضطراب منتشر و درمان اختلال استرس پس از سانحه نشان دادهاند.
2-19- نظریه و ماهیت درمان فراشناختی[5]
افکار مهم نیستند، اما پاسخ شما به این افکار مهماند. همه، افکار منفی دارند و هرکسی گاهی افکار منفی خود را باور میکند. اما همه دچار اضطراب، افسردگی و ناراحتی هیجانی پایدار و مداوم نمیشوند. پرسش مهم این است: چه چیزي افکار را کنترل کرده و تعیین میکند که آیا فرد میتواند خود را از شر این افکار منفی رها سازد یا این که در دام ناراحتی عمیق و مداوم گرفتار میشود؟
فرض کنید که فراشناختها مسئول کنترل سالم و ناسالم ذهن هستند. به علاوه، این اثر بر این اصل استوار است که آنچه هیجانها و نحوهي کنترل آنها را تعیین میکند، نه «چیستی» افکار فرد (به چه فکر می کند) بلکه چگونگی تفکّر فرد است. تفکر را میتوان به اُرکستر بزرگی تشبیه نمود که نوازندگان و آلات موسیقی زیادي در آن حضور دارند. براي تولید یک پیش درآمد قابل قبول، وجود دفتر نُت و رهبر ارکستر ضروري است. فراشناخت به مثابهي دفتر نُت و رهبر پشت تفکر است.
فراشناخت، کاربرد شناخت دربارهي شناخت است. فراشناخت فراوردهها[6] و فرایندهاي[7] آگاهی را پایش[8] (نظارت)، کنترل و ارزیابی[9] میکند. براي بسیاري از ما، تجربهي ناراحتی هیجانی، گذرا و کوتاه مدت است، چون راههاي مقابلهي انعطافپذیر با عقاید منفی ساختهي ذهنمان (مانند افکار و باورها) را آموختهایم. رویکرد فراشناختی بر این باور است که افراد به این دلیل در دام ناراحتی هیجانی گرفتار میشوند که فراشناختهاي آنها به الگوي خاصی از پاسخدهی[10] به تجربههاي درونی[11] منجر میشود که موجب تداوم هیجان منفی و تقویت باورهاي منفی میشود. این الگو سندرم شناختی-توجهی[12] خوانده میشود که شامل نگرانی، نشخوار فکري[13]، توجه تثبیت شده[14] و راهبردهاي خودتنظیمی[15] یا رفتارهاي مقابلهاي ناسازگارانه است. گوشه اي از این الگوي مخرّب را میتوان در پاسخ یکی از بیماران مشاهده کرد. از این بیمار پرسیده شد:
«مهمترین چیزي که در جریان درمان فراشناختی افسردگی آموختی ، چیست؟» او پاسخ داد: «مشکل اصلی من این نیست که افکار منفی دربارهي خودم دارم، مشکل اصلی نحوهي پاسخدهی من به این افکار است، دریافتم که عملکرد من مانند ریختن بنزین روي آتش است. من قبلاً متوجه این فرایند نبودم». این بیمار متوجه شد که پاسخهایش به افکار منفی خود، ناخواسته به شکلگیري سبک تفکر ناسازگارانهاي منجر شده بود که خود انگارهي منفی او را تقویت میکرد.
درمان فراشناختی بر این اصل استوار است که فراشناخت براي درك نحوهي عملکرد شناخت و نحوهي تولید تجربههاي هشیارانهي ما دربارهي خودمان و جهان اطرافمان بسیار مهم است. فراشناخت چیزهایی را که به آن توجه میکنیم و نیز اطلاعاتی را که واردهشیاري ما میشوند، تعیین میکند. همچنین فراشناخت ارزیابیهاي ما را شکل میدهد و بر انواع راهبردهایی که براي تنظیم افکار و احساساتمان به کار میبریم، اثر میگذارد.
فرض بنیادي درمانهاي شناختی-رفتاري[16] سنتی مانند نظریهي طرحوارهاي[17] بک (بک، 1976-1967) و درمان عقلانی-هیجانی-رفتاری[18] (الیس، 1962 ؛ الیس و هارپر، 1967، 1976) آن است که اختلال یا سوگیري در تفکّر موجب اختلال روانشناختی، میشود. هر دوي این رویکردها بر نقش محوري باورهاي ناکارآمد تأکید مینمایند. درمان فراشناختی به عنوان یک اصل کلی با این دیدگاه موافق است و همین امر آن را در زمرهي درمانهاي شناختی قرار میدهد. با این حال، فرق آن با رویکردهاي قبلی در توجه به سبک خاص تفکر و انواع باورهایی است که نظریههاي دیگر به عنوان علت اختلال روانشناختی بر آنها تأکید نمیکنند. سبک تفکر مورد تأکید درمان فراشناختی، تحریفهاي شناختی [19]مانند معیارهاي مطلقگرا یا تفکّر سیاه و سفید نیست. سبک مورد توجه درمان فراشناختی، سندرم شناختی-توجهی (CAS) است که با درگیري افراطی در تفکر کلامی مداوم و مشغولیت ذهنی به شکل نگرانی و نشخوار فکري مشخص میشود. این وضعیت با سوگیري توجهی[20] خاص که در آن توجه فرد بر تهدید متمرکز میشود، همراه است. باورهایی که در درمان فراشناختی حایز اهمیت هستند، شناختهاي معمولی[21] مورد توجه در درمان هایی شناختی-رفتاري و عقلانی-هیجانی- رفتاري، دربارهي جهان، خود جسمانی[22] و خود اجتماعی نیستند، بلکه باورهاي فرد دربارهي تفکّر (باورهاي فراشناختی[23]) هستند (شفيعي سنگ آتش و همکاران، 1391).
رویکرد درمان شناختی-رفتاري سنتی به اختلال روانشناختی بیان میکند که این رویدادها نیستند که موجب مشکلات روانشناختی میشوند، بلکه شیوهي تفسیر این رویدادها باعث بروز مشکلات میشود. درمان شناختی-رفتاري با معانی که افراد به تجربههاي خود نسبت میدهند، سروکار دارد. این دیدگاه فرض مینماید که مشکلات روانشناختی نتیجهي نگرشهاي تحریف شده و نادرست فرد نسبت به خود و جهان است. از این رو درمان شناختی-رفتاري به تغییر محتواي افکار و باور شخص دربارهي درست بودن این محتوا میپردازد. در مقابل، درمان فراشناختی با شیوهي تفکر افراد سروکار دارد و معتقد است که مشکلات افراد، محصول سبک تفکر انعطاف ناپذیر و تکراري در واکنش به افکار، احساسات و باورهاي منفی است. این رویکرد درمانی بر تغییر این سبک پردازشی غیرمفید تأکید میکند. رویکرد فراشناختی تأکید مینماید که هرگونه چالش با موضوعات شناختی (محتوا)، به طور انحصاري در سطح فراشناختی رخ میدهد. براي مثال اگر بیمار افسردهاي را که معتقد است «من بیارزش هستم» در نظر بگیریم، درمانگر شناختی-رفتاري با طرح این سؤال که «چه شواهدي براي این طرز فکرتان دارید؟» به مبارزه با این مسأله میپردازد. در مقابل، درمانگر فراشناختی میپرسد: «در ارزیابی میزان ارزشمندي خود، چه نمرهاي به خودتان میدهید»
هر دو رویکرد شناختی-رفتاري و درمان فراشناختی تأکید مینمایند که محتواي باورها و افکار، نوع اختلال تجربه شده را تعیین میکنند. افکار مربوط به خطر موجب اضطراب میشوند و افکار مربوط به فقدان و بیارزش شمردن خود، به احساس غمگینی منجر میشوند.
درمان فراشناختی ادعا میکند که این نوع محتوا موجب اختلال نمیشود، چون اکثر افراد این نوع افکار را دارند، اما در بسیاري از آدمها هیجانهاي منفی موقّتی و گذرا هستند. اختلال هیجانی مشکلی است که در آن فرد گرفتار حالت پریشانی میشود. این نوع اختلال مزمن یا عود کننده است. اختلال هیجانی پیامد فرایندهاي فراشناختی است که به شکلگیري سبکهاي تفکّر خاصی منجر میشوند و فرد را در وضعیتهاي طولانی مدت و عود کننده پردازش منفی اطّلاعات مربوط به خود گرفتار میسازند. به طور کلی، درمان فراشناختی با عواملی سروکار دارد که منجر به تفکر پایدار و مقابلهي نامناسب میشوند. در درمان شناختی-رفتاري فرض بر این است که تفسیرهاي غلط فرد از رویدادها، از باورهاي او نشأت میگیرند، اما باورهاي مورد تأکید، در حیطهي شناختی متداول و معمول قرار دارند. این باورها شامل باورهایی از قبیل «جهان خطرناك است» و «من بیکفایتم» هستند.
[1] . Body Dysmorphi Disorder (BDD)
[2] . Dysmorphic Phobia
[3] . Obsession Compulsion Disorder (OCD)
[4] . Cognitive Behavior Therapy (CBT)
[5] . Metacognitive Therapy
[6] . products
[7] . process
[8] . monitor
[9] . appraise
[10] . responding
[11] . inner experiences
[12] . cognitive attentional syndrome (CAS)
[13] . rumination
[14] . fixated attention
[15] . self-regulatory strategies
[16] . cognitive-beavioural therapy
[17] . schema theory
[18] . rational-emotive behavior therapy
[19] . cognitive distorstions
[20] . attentional bias
[21] . ordinary cognitions
[22] . physical self
]]>